عطار » مختارنامه » باب پنجم: در بیان توحید به زبان تفرید » شمارهٔ ۱
ماییم که نیست غیر ما، اینْت کمال!
مشغول جمال خویشتن، اینْت جمال!
میپنداری ما به تو اندر نگریم
خود کی بینیم غیر خود، اینْت محال!
عطار » مختارنامه » باب پنجم: در بیان توحید به زبان تفرید » شمارهٔ ۲
چون ما به وجود خود هویدا باشیم
چون ما به وجود خود هویدا باشیم
تو هیچ نهیی ولیک میپنداری
تو هیچ نهیی ولیک میپنداری
عطار » مختارنامه » باب پنجم: در بیان توحید به زبان تفرید » شمارهٔ ۳
ما را باشی بهْ که هوا را باشی
وین خلقِ ضعیفِ مبتلا را باشی
از بیخبری تو خویش رایی جمله
ما جمله ترا اگر تو ما را باشی
عطار » مختارنامه » باب پنجم: در بیان توحید به زبان تفرید » شمارهٔ ۴
عمرت که میان جان و تن گرداند
یا قطرهٔ تو دُرِّ عدن گرداند
پیوسته تو میگریزی و حضرتِ ما
خواهد که تو را چو خویشتن گرداند
عطار » مختارنامه » باب پنجم: در بیان توحید به زبان تفرید » شمارهٔ ۵
با خویش همیشه عشقِ خود میبازیم
وز خویشتن و جمالِ خود مینازیم
از خویش چو هیچ کس دگر نیست پدید
یک لحظه به هیچ کس نمیپردازیم
عطار » مختارنامه » باب پنجم: در بیان توحید به زبان تفرید » شمارهٔ ۶
از عالمِ بیچون به سکون باید شد
خود را سوی خویش رهنمون باید شد
یک ذرّه اگر باشد و ما آن دانیم
یک لحظه ز خود بدان برون باید شد
عطار » مختارنامه » باب پنجم: در بیان توحید به زبان تفرید » شمارهٔ ۷
ماییم که جز درگهِ ما درگه نیست
گرچه همه ماییم کسی آگه نیست
از خود تو به صد هزار فرسنگی دور
وز هستی ما، تا به تو، مویی ره نیست
عطار » مختارنامه » باب پنجم: در بیان توحید به زبان تفرید » شمارهٔ ۸
ای آن که بلی گوی الست از مایی
در هر دو جهان بلند و پست از مایی
بندیش که ما ترا چو ماییم همه
به زانکه تو خویش را، چو هست از مایی
عطار » مختارنامه » باب پنجم: در بیان توحید به زبان تفرید » شمارهٔ ۹
آن چیز کزو عالم و آدم بینم
در هجده هزار عالم آن کم بینم
میپنداری که تو تویی نی تو تویی
برخیز ز راه تات محرم بینم
عطار » مختارنامه » باب پنجم: در بیان توحید به زبان تفرید » شمارهٔ ۱۰
ماییم که با ما نبود هیچ روا
چون هیچ نباشد نبود هیچ سزا
تو هیچ مباش تا نباشد هیچت
چون هیچ نباشی نبود هیچ ترا
عطار » مختارنامه » باب پنجم: در بیان توحید به زبان تفرید » شمارهٔ ۱۱
با اینهمه اختلاف و تمییز که هست
ماییم همه جز همه آن نیز که هست
اسرارِ وجود ماست هرچیز که بود
اطوارِ شهود ماست هرچیز که هست
عطار » مختارنامه » باب پنجم: در بیان توحید به زبان تفرید » شمارهٔ ۱۲
بس سرکش را کز سر مویی کُشتم
و آلوده نشد به خونِ کس انگشتم
وین کار عجب نگر که با جملهٔ خلق
رویارویم نشسته پُشتاپُشتم
عطار » مختارنامه » باب پنجم: در بیان توحید به زبان تفرید » شمارهٔ ۱۳
گر هست دلی، ز عشق، دیوانه به است
چه عشق کدام عشق افسانه به است
روزی دو ز خانه رخت بردیم برون
با خانه شدیم زانکه هم خانه به است