گنجور

عطار » منطق‌الطیر » پرسش مرغان » پرسش مرغان

 

بعد از آن مرغان دیگر سر به سر

عذرها گفتند مشتی بی‌خبر

هر یکی از جهل عذری نیز گفت

گر نگفت از صدر کز دهلیز گفت

گر بگویم عذر یک یک با تو باز

[...]

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » پرسش مرغان » حکایت پادشاهی که بسیار صاحب جمال بود

 

پادشاهی بود بس صاحب جمال

در جهان حسن بی‌مثل و مثال

ملک عالم مصحف اسرار او

در نکویی آیتی دیدار او

می‌ندانم هیچ کس آن زهره یافت

[...]

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » پرسش مرغان » حکایت اسکندر که خود به رسولی می‌رفت

 

گفت چون اسکندر آن صاحب قبول

خواستی جایی فرستادن رسول

چون رسد آخر خود آن شاه جهان

جامه پوشیدی و خود رفتی نهان

پس بگفتی آنچ کس نشنوده است

[...]

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » پرسش مرغان » حکایت محمود و ایاز

 

چون ایاز از چشم بد رنجور شد

عافیت از چشم سلطان دور شد

ناتوان بر بستر زاری فتاد

در بلا و رنج و بیماری فتاد

چون خبر آمد به محمود از ایاس

[...]

عطار