ایرج میرزا » قصیدهها » شمارهٔ ۱۰ - انتقاد از حجاب
نقاب دارد و دل را به جلوه آب کند
نعوذباللّه اگر جلوه بی نقاب کند
فقیه شهر به رفعِ حجاب مایل نیست
چرا که هر چه کند حیله در حجاب کند
چو نیست ظاهرِ قرآن به وِفقِ خواهشِ او
[...]
ایرج میرزا » قصیدهها » شمارهٔ ۲۳ - در نعتِ نبّی خاتَم
نه عاقل است که دارد در این سرایِ رحیل
قصّیر عمرِ خود اندر امید هایِ طویل
نهد به گردنِ جان رشتهای ز طولِ اَمَل
که تا قیامت آن رشته را بود تطویل
مَناص جویی از این رشته لاتَ حِینَ مَناص
[...]
ایرج میرزا » قصیدهها » شمارهٔ ۳۲ - شکایت از دوری امیر نظام و مدح قائم مقام
به حکمِ آن که ز دل ها بُوَد به دل ها راه
دلِ امیر ز سوزِ دلِ من است آگاه
غم ای امیر بدان سان فرا گرفته دلم
که از فزونی بر آه بسته دارد راه
اگر گواهی بر صدقِ مدّعا باشد
[...]
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۱۱ - کار و کوشش سرمایۀ پیروزی است
برزگری کِشته خود را دِرود
تا چه خود از بَدوِ عمل کِشته بود!
بار کَش آورد و بر آن بار کرد
روی ز صحرا سویِ انبار کرد
در سرِ ره تیره گِلی شد پدید
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۸۱ - انتقاد از قمهزنان
زنقحبه چه میکُشی خودت را
دیگر نشود حسین زنده
کشتند و گذشت و رفت و شد خاک
خاکش علف و علف چرنده
من هم گویم یزید بد کرد
[...]