گنجور

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۹ - در هجو شیخ فصل اللّهِ نوری

 

حُجَّةُ‌الاسلام کتک می‌زند

بر سر و مغزت دَگَنک می‌زند

گر نرسد بر دَگَنک دستِ او

دست به نعلین و چُسَک می‌زند

این دو سه گر هیچ کدامش نشد

[...]

۲۰ بیت
ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۲۰ - در مدح امیر نظام

 

هر که را با سرِ زلفِ سیه افتد کارش

چون سیه کاران آشفته بود بازارش

دی ز کف برد دلم دلبر کی کز درِ حسن

سِجده آرند بتانِ چِگِل و فَرخارش

واعظ ار بیند یک بار دو چشمِ سیهش

[...]

۲۰ بیت
ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قالب‌های نو » شمارهٔ ۱ - در رثاء درة المعالی

 

شد فصل بهار و گُل صلا داد

بر چهرۀ خوب خود صفا داد

باد سحری ز آشنایی

پیغام وفا به آشنا داد

بلبل ز فراق چند ماهه

[...]

۲۰ بیت
ایرج میرزا