گنجور

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱

 

چون به کف گیری ز بهر امتحان آیینه را

می‌کند نور رخت در جسم جان آیینه را

۱ بیت
قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۵

 

دست دل کوته و دامان وصال تو بلند

کی در این راه به جایی رسد اندیشه ما

۱ بیت
قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۹

 

می‌توان ادراک کردن صورت احوال خویش

چشم اگر بینا کنی عالم تمام آیینه است

۱ بیت
قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۱

 

بلبل گلشن تصویر در و دیوارم

روز ویرانی من موسم پرواز من است

۱ بیت
قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲

 

جلدی است روزگار سراسر حدیث غم

بر هر ورق که می‌نگرم مدعا یکی است

۱ بیت
قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۳

 

گیرم ز تو بینایی و گردم به تو حیران

القصه به غیر از تو کسی در نظرم نیست

۱ بیت
قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۴

 

گویی که در آغوش نسیم است غبارم

پوشید نظر هرکه نگاهش به من افتاد

۱ بیت
قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۵

 

به دل‌نشینی داغ تو برگ عیشی نیست

همین گل است که تا حشر رنگ و بو دارد

۱ بیت
قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۶

 

تو را دادند چشم و دست و پا هر یک دو، الّا دل

که چون لیلی است یک محمل تو را باید یکی باشد

۱ بیت
قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۷

 

مزن به سنگ جفا شیشه دل ما را

از آن بترس که چون بشکند صدا نکند

۱ بیت
قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۸

 

به حیرتم که چسان وادی‌ای است راه فنا

که هرکه رفت دگر روی بر قفا نکند

۱ بیت
قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۹

 

تعمیر ماست خانه خرابی اگر کسی

ما را خراب می‌کند آباد می‌کند

۱ بیت
قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۰

 

ایمنی قصاب ما را بیشتر ز افتادگی است

بر تن ما خاکساری کار جوشن می‌کند

۱ بیت
قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۳

 

ای شعله لاف پاکی دامن چه می‌زنی

پروانه‌ات همیشه در آغوش می‌کشد

۱ بیت
قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۵

 

بی‌تابی دل ساخت مرا چون کف خاکی

ویران شود آنجا که بود زلزله بسیار

۱ بیت
قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۶

 

ز دانایی شنیدم گنج در ویرانه می‌باشد

بنای خانه دل هر قدر ویران شود بهتر

۱ بیت
قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۷

 

ره خلق دادی به خود جاده باش

به این وادی افتادی افتاده باش

۱ بیت
قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۸

 

عین بینایی است چشم از عیب مردم دوختن

پرده‌پوشی کن که در این پیرهن بی‌جاست چاک

۱ بیت
قصاب کاشانی