جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱
چنان با غم عشق خو کرد دل
که گویی که عشق است خود جان ما
جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲
در غم جانان به ترک جان بگوی
زان که جان اینجا و بال دیگر است
جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳
ای آنکه کمان تست پنجاه منی
پنجاه بسی گیر و دو چندان باقی ست
جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۴
انام افضل ایّام و افتخار انام
تو را که گفت که گل ترک گیر و بر خار افت
جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۵
نام آن کس که از او زهره من میتابد
آفتابیست که از برج اسد میتابد
جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۶
تا چند سوز عشقش پنهان کنم به حیله
هم عاقبت ز جایی، این سوز سر برآرد
جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۷
شیراز از تعدّی قاضی خراب شد
این مور بین که ملک سلیمان خراب کرد
جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۸
نشیند وقتها با من به مَی خوردن، ولی چندان
که توبه بشکنم، چون توبه ام بشکست برخیزد
جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۹ - فاضل
صد را ز همه صدر افاضل بستان
پس فاضل خوان هر آنچه باقی ماند
جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۰
حقّا که عجب بی سر و پای است فلان
کاو بر سر و پای خویش جل می پوشد
جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۲
حافظ ما به عقل و خوشخوانی
ثانی انتر است و صوت حمار
جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۳ - خمر
ای خواجه خطیر مغز خر خوردی تو
کآویختی از گردن مرغی سرِخر
جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۵
گفتم که چو دریاست گهرپرور میر
شک نیست که دریاست ولی خس پرور
جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۶
بر رخ حور نظر غایتِ کوته نظری ست
ناظری را که تو باشی به قیامت منظور
جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۷
سحر کردی مگر تو خواجه بشیر
کز سر بز روانه کردی شیر
جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۹
به قصد خون من آن غمزه مست
همیشه نوک مژگان میکند تیز
جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۰ - دولت
زان دوایی که نیست انجامش
سر علّت ببر که شد نامش