گنجور

جلال عضد » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶

 

وقت است که گل گوی گریبان بگشاید

بر صحن چمن باد صبا غالیه ساید

چون ناله عاشق سحر از شوق رخ دوست

مرغ سحری بر گل سوری بسراید

چون طفل بود غرقه به خونش همه اندام

[...]

۱۸ بیت
جلال عضد
 

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۶۴

 

باز به بستان شکفته گشت شقایق

باز جهان گشت پر ز نور حدایق

غنچه تبسّم نمای و ابرگهربار

خنده معشوق بین و گریه عاشق

لاله حمرا بسان چهره عذرا

[...]

۱۸ بیت
جلال عضد