گنجور

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » ساقی نامه » شمارهٔ ۱ - ساقی‌نامه

 

دگر بارم افتاده شوری به سر

به جانم شده آتشی شعله‌ور

که دستار تقوی ز سر افکنم

ز پاکندهٔ نام را بشکنم

ملولم از این خرقه و طیلسان

[...]

حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » ساقی نامه » شمارهٔ ۲ - مناجات

 

خداوندا دلم لبریز غم کن

درون درد پروردی کرم کن

پر از نوش محبت کن ایاغم

ز جام عاشقی تر کن دماغم

ز صهبای شهودم کن چنان مست

[...]

حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » ساقی نامه » شمارهٔ ۳ - و له فی عدم وصول المکاتب فی بعض الاسفار عن بعض الاقارب

 

بر طرق اسکندر آورده است سد

که نه پیکی نه پیامی میرسد

شد سواد دیدهٔ مردم مدار

یا سویدای دل اهل وداد

کار کاغذ صنعت قرطاس شد

[...]

حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » ساقی نامه » شمارهٔ ۴ - و له فی ذم الدنیا الدنیه

 

دیده باشی ز کودکان صغیر

شود این یک وزیر و آن یک میر

حکمرانی شاه بر اورنگ

هست تخمین ساعتیش درنگ

از چه آن سلطنت مجازی شد

[...]

حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » ساقی نامه » شمارهٔ ۵ - حکایت

 

پادشاهی دُر ثمینی داشت

بهر انگشترین نگینی داشت

خواست نقشی که باشدش دو ثمر

هر زبان کافکند بنقش نظر

وقت شادی نگیردش غفلت

[...]

حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » ساقی نامه » شمارهٔ ۶ - و له ایضاً

 

ای تو همساز من وهم سوزم

وی رخت اختر شب افروزم

همه آیینه و تو جلوه گری

همه را از همه تو درنظری

همه گر فرد شعله می بودی

[...]

حکیم سبزواری