گنجور

کمال خجندی » مستزاد

 

ای ریخته سودای تو خون دل ما را

بی هیچ گناهی

بنواز دمی خسته شمشیر جفا را

یارا به نگاهی

باد سحر از روضه رضوان خبر آورد

[...]

کمال خجندی