قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۲
تا مهر تو در سینه صد چاک نشست
گردی ز حسد بر دل افلاک نشست
پیوست به تن، ز جان چو بگذشت غمت
این تیر ز صید جست و در خاک نشست
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۳
ای مهر، چو صبح، خانه زاد نفست
عیسی کده عالمی ز باد نفست
کافیست برای نه فلک صید اسیر
یک ناوک یا رب از گشاد نفست
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۴
پروردن عشق با خرد هر دو نکوست
تا زان دو نتیجهای برد دشمن و دوست
از نشو و نما به خاک، بیبهره بود
هم پوست جدا ز مغز و هم مغز ز پوست
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۵
عالم همه پرتوی بود از رخ دوست
هر فرع نکو که هست ازان اصل نکوست
هر ذره که در کون و مکان میبینی
نتوان گفتن، ولی توان گفتن ازوست
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۶
زاهد گوید کلامم از دفتر توست
صوفی گوید مستیام از ساغر توست
هر قوم که هست، بازگشتش بر توست
هر سو که رود قافله، منزل در توست
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۷
ای عشق که جنگ عالمی بر سر توست
دل از بر هرکه رفت بیرون، بر توست
زین جمع که جمعیتشان بر در توست
هر فرد که باز بینی از دفتر توست
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۸
مغزم ختن از نسیم پیراهن توست
چشمم روشن به عارض روشن توست
از عارضه نیست دیده را گر بستم
آزار به دیدهام ز نادیدن توست
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۹
وسعتگه دهر تنگ از تنگی توست
آن گوشهنشینی تو از لنگی توست
عارف که زد از شناخت ای صوفی، دم
رنگینتر از آن دعوی بیرنگی توست
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۰
خورشید به تابش ضیایی گروست
بیمار به تدبیر دوایی گروست
زاهد به شمار سبحهای در بند است
عاشق به نگاه آشنایی گروست
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۱
زان روز که زاهد به ریا پی بردهست
چون صبح، دلش گرم و نفس افسردهست
شب زنده بسی داشت، ولیکن به سخن
دل را نکند زنده دمش، گر مردهست
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۲
عمریست که یار درد من افزودهست
بر دیده من پای ز غفلت سودهست
شکر قدمش چگونه گویم که هنوز
چون حلقه دام، خاک و خون آلودهست
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۳
قومی که شناسند تعلق با کیست
دانند که بی علاقهای نتوان زیست
آنها که به آزادگی خود نازند
گر آزادند، قید آزادی چیست؟
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۴
بر غفلت خویش بایدت زار گریست
آگاهکننده را ندانی گر کیست
خود قدر دل سوخته را نشناسی
از آینه پرس فیض خاکستر چیست
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۵
بهتر ز نبی ز سر حق آگه کیست
ای دوست چنان زی که رسولالله زیست
پیغمبر ما ز رفرف آمد رنگین
صوفی تو بگو دعوی بیرنگی چیست
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۶
با آن که ز بیداد تو بایست گریست
درویش نزد آه که این ظلم ز چیست
هرچند که تیغ برنمیآرد مرد
چون سینه زنی به تیغ، تقصیر ز کیست؟
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۷
نشنیده خرد که عشق را کالا چیست
کس را چه خبر که در دل دانا چیست
خس در بالا حباب را بیند و بس
بشنو ز صدف که در ته دریا چیست
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۸
کس را چه خبر که عالم بالا چیست
یا آن طرف نه فلک مینا چیست
گوهر که صدف زاد و صدف پروردش
کی داند، کی، حقیقت دریا چیست
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۹
در سینه دلت کام چه میداند چیست
ذوق غم ایام چه میداند چیست
مرغی که طلسم آشنایی بشکست
آزادگی دام چه میداند چیست
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۰
ویرانه شدی، گمان آبادی چیست
غم باید خورد اینقدر شادی چیست؟
محکوم به حکم شرع میباید بود
در بندگیات دعوی آزادی چیست
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۱
ای مست و خراب، لاف مخموری چیست
در بیخودیات شیوه منصوری چیست
ناظر شدهای، دعوی منظوری چیست
بگذشته ز منزلی، مگو دوری چیست