گنجور

ظهیر فاریابی » ترکیبات » شمارهٔ ۱

 

عشق چون دل سوی جانان می کشد

عقل را در زیر فرمان می کشد

شرح نتوان داد اندر عمرها

آنچه جان از جور جانان می کشد

تا کشید از خط مشکین گرد ماه

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » ترکیبات » شمارهٔ ۲

 

دوش چون زلف شب به شانه زدند

رقم کفر بر زمانه زدند

ماه را در چهار بالش چرخ

نوبت ملک پنج گانه زدند

هر خدنگی که از مسیر شهاب

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » ترکیبات » شمارهٔ ۳

 

خیز ای نگار جشن خزان را بسازکار

ما را بس است صورت روی تو نو بهار

در پیش لاله و گل رخسار عارضت

منسوخ شد حدیث گلستان و لاله زار

داری بنفشه بر طرف چشمه حیات

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » ترکیبات » شمارهٔ ۴

 

ای گشته تیر عشق غمت را نشانه جان

وی گشته از وصال لبت جاودانه جان

دارد سرای عشق تو جانا هزار در

کو را بود به وصف نخست آستانه جان

زان جان یگانه ام که تو را بخشمی اگر

[...]

ظهیر فاریابی