×
ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۴۳
ز خواب خوش چو برانگیخت عزم میدانش
مه دو هفته پدید آمد از گریبانش
به روی خویش بیاراست عید گاه و مرا
نمود هر نفسی ماتمی ز هجرانش
فراز مرکب تازی سوار گشت چنانک
[...]
۲۹ بیت
ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۴۴
هزار توبه شکسته ست زلف پر شکنش
کجا به چشم در آید شکست حال منش؟
دل شکسته اگر زلف او بیا غالی
کم از هزار نیابی به زیر هر شکنش
مرا دو دیده ز حسرت سپید گشت چنانک
[...]
۲۹ بیت
ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۴۸
چو زهره وقت صبوح از افق بسازد چنگ
زمانه تیز کند ناله مرا آهنگ
جفای چرخ بگیرد مرا به سختی نای
وفای یار در آویزدم ز دامن چنگ
برد زمانه ناساز از سرم بیرون
[...]
۲۹ بیت
ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۷۹
در این هوس که من افتاده ام به نادانی
مرا به جان خطر است از غم تو تا دانی
مزاج دل به تأمل بدیدم اینک زود
کند چو زلف تو سر در سر پریشانی
قیاس دیده گرفتم ز دور و نزدیک ست
[...]
۲۹ بیت