گنجور

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۲۲

 

چو سنبل تو سر از برگ یاسمین بر زد

غمت به ریختن خونم آستین بر زد

رخ تو از عرق و نازکی بدان ماند

که ابر قطره باران به یاسمین بر زد

چو پیش روی تو زلفت نقاب پره کشد

[...]

۲۴ بیت
ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۷۴

 

زهی چو عقل علم گشته در نکو کاری

مسلم است تو را نوبت جهانداری

کلاه گوشه حکم تو از طریق نفاذ

ربوده از سر گردون کلاه جباری

درآمده ز ازل زیر سقف همت تو

[...]

۲۴ بیت
ظهیر فاریابی