گنجور

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۴

 

یک امشبم که خم ابروی تو محراب است

چرا به گرد من از آب دیده غرقاب است

مرا که با تو نشینم گریستن بر چیست

اگر نه بخت بد وعاشقی زیک باب است

چرا هوای لبت خون من به جوش آورد

[...]

۲۱ بیت
ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۶۸

 

هرچه فرّ و جاه قدرست ای همایون بارگاه

در حریم حضرتت جمع آمد از اقبال شاه

در ازل چو نقش نیرنگ تو می زد نقش بند

دولت اندر آستانت کرد خود را جایگاه

بر فضای ساحت قدر تو گردون راست رشک

[...]

۲۱ بیت
ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۷۲

 

زان زلف عنبرین که به گل بر نهاده ای

صد گونه داغ بر دل عنبر نهاده ای

مخمور عشق را نبوده چاره ای که تو

مهر عقیق بر می و شکر نهاده ای

از اشک لعل ساغر چشمم لبالب است

[...]

۲۱ بیت
ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۸۰

 

ای ماه سروقامت و ای سرو ماه روی

وصل تو تا نموده مرا چند گاه روی

شکلم چو نال شد ز هوای تو و توراست

با شکل سرو قامت و بانور ماه روی

تا بی حجاب دیده به رویت نگاه کرد

[...]

۲۱ بیت
ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۷۲

 

پناه ملک جهان تاج بخش روی زمین

تویی که نعمت تو هست بر خلایق عام

به داغ قهر تو منقاد گشت دیو و پری

به طوق حکم تو گردن فراشته دد و دام

مزاج سرعت عزم و ثبات حلم تو بود

[...]

۲۱ بیت
ظهیر فاریابی