گنجور

 
۱
۲
۳
۶
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۲۵

 

بُرج‌ها دیدم که از مشرق برآوردند سر

جمله در تسبیح و در تهلیل حیّ لایموت

چون حمل، چون ثور، چون جوزا و سرطان و اسد

سنبله، میزان و عقرب، قوس و جَدی و دلو و حوت

۲ بیت
ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۴۱

 

گر امین را به ولی عهد ملک

در سرا پرده عز پروردند

مُلک،مأمون برد از راه سزا

گرچه نامی بر امین افکندند

۲ بیت
ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۴۹

 

به خواب دوش چنان دیدمی که صدر جهان

بخواند پیشم و تشریف داد و زر بخشید

شدم به نزد معبر بگفتم این معنی

جواب داد که این جز به خواب نتوان دید

۲ بیت
ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۷۳

 

ای ترا گشته کرم ذاتی و احسان لازم

بی مقولات تو منطق ندهد داد کلام

جنس آن فصل که می رفت به هر نوع که هست

اگر از خاصه بود آن عرضی باشد عام

۲ بیت
ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۷۵

 

خداوندا درین مدت که من در خدمتت بودم

نکردم هیچ تقصیری به خدمت تا توانستم

چه مایه رنجها بردم که تا حالم بدانی تو

کنون زینست رنج من که می گویی ندانستم؟

۲ بیت
ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۷۶

 

اِعرِفِ الفرقَ بَینَ دالٍ و ذالٍ

وَ هیَ اصلٌ بِالفارسیَةِ مُعظَم

کُلُّ ما قبلَهُ سُکُونٌ بِلاواً

یٍ فَدالٌ وَ ما بِسواهُ بمُعجَم

۲ بیت
ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۷۸

 

شنید بنده که فرمانده جهان می گفت

که غم مخور تو که تیمار کارتو ببرم

ز خوردنیها من خود همین غمی دارم

چو زین برآمدم آخر ازین سپس چه خورم

۲ بیت
ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۸۸

 

ندانستم که هرگز تا بدین جای

به هر کاری مطوق مردکی تو

غلط بودم به کار تو درون در

خبر داری که احمق مردکی تو

۲ بیت
ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۹۱

 

چه خری لا اله الا الله

زن غری لا اله الا الله

بر زبانت شهادتی نرود

کافری لا اله الا الله

۲ بیت
ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۹۹

 

شطرنج مروت و کرم بردی

از جمله خسروان به بِه بازی

هم دست تو به بود اگر حالی

اسبی ز برای من بیندازی

۲ بیت
ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

بی آن که به کس رسید زوری از ما

یا گشت پریشان دل موری از ما

ناگاه برآورد بدین رسوایی

شوریده سر زلف تو شوری از ما

۲ بیت
ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۲

 

چندان زغم انگیخته ام آتش و آب

وز دیده و دل ریخته ام آتش و آب

از آرزوی لبش چو رخساره او

در یکدگر آمیخته ام آتش و آب

۲ بیت
ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۳

 

روزی که به دست برنهم جام شراب

وز غایت خرمی شوم مست و خراب

صد معجزه پیدا کنم اندر هر باب

زین طبع چو آتش و سخنهای چو آب

۲ بیت
ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۴

 

نتوان ز جفای چرخ گردنده گریخت

دست ستمش به عقل بر نتوان بیخت

آن طاس نگون به گردن آویخته باد

چون سطل که آب روی مردم همه ریخت

۲ بیت
ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۵

 

شاها،می عمرت فلک از جام بریخت

گلبرگ حیاتت نه به هنگام بریخت

خونی که بریخت تیغت از حلق عدو

از دیده دوستانت ایام بریخت

۲ بیت
ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۶

 

باد آمد و گل بر سر میخواران ریخت

یار آمد و می در قدح یاران ریخت

زلفش به تلطف آب عطاران برد

چشمش به کرشمه خون میخواران ریخت

۲ بیت
ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۷

 

خصمت چو شکوفه مدتی رنگ آمیخت

تا همچو شکوفه چرخش از دار آویخت

می زد چو شکوفه دست در هر شاخی

آخر چو شکوفه ناگه از بار بریخت

۲ بیت
ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۸

 

ای باده،کدام دایگان پروردت

جانت به سزا بود،که خدمت کردت؟

ای آب حیات،بنده آن خضرم

کز ظلمت آن گور برون آوردت

۲ بیت
ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۹

 

رازی که به گل نسیم سنبل گفته ست

پیداست ندانم که به بلبل گفته ست

از غنچه بسته لب نیاید این کار

گل بود دهن دریده هم گل گفته ست

۲ بیت
ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰

 

چشمی دارم همیشه بر صورت دوست

با دیده مرا خوش است چون دوست دروست

از دیده و دوست فرق کردن نه نکوست

یا اوست به جای دیده یا دیده خود اوست

۲ بیت
ظهیر فاریابی
 
 
۱
۲
۳
۶
 
تعداد کل نتایج: ۱۱۰