گنجور

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب سیوم » در ملک اردشیر و دانایِ مهران به

 

روانش خرد بود و تن جان پاک

تو گوئی که بهره ندارد ز خاک

رخش همچو باغی در اردیبهشت

ببالایِ او سرو دهقان نکشت

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب سیوم » در ملک اردشیر و دانایِ مهران به

 

کرا در پسِ پرده دختر بود

اگر تاج دارد، بد اختر بود

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب سیوم » داستانِ شاه اردشیر با دانای مهران به

 

داشت لقمان یکی کریچهٔ تنگ

چون گلوگاهِ نای و سینهٔ چنگ

بوالفضولی سؤال کرد از وی

چیست این خانه شش بدست وسه‌پی

بادمِ سرد و چشم گریان پیر

[...]

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب سیوم » داستان سه انبازِ راهزن با یکدیگر

 

جهان را چه سازی که خود ساختست

جهاندار ازین کار پرداختست

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب سیوم » داستان سه انبازِ راهزن با یکدیگر

 

ز روزِ گذر کردن، اندیشه کن

پرستیدنِ دادگر پیشه کن

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب سیوم » داستان سه انبازِ راهزن با یکدیگر

 

این عمرِ گذشته در حساب که نهم ؟

آخر بچه‌کار بوده‌ام چندین سال ؟

سعدالدین وراوینی