گنجور

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۵۴

 

به‌گوش بر منه ای ترک زلف تافته سر

مکن دلم ز دو زلفین خویش تافته تر

که من شوم به سرکوی عشق تافته دل

چو بر نهی به سرگوش زلف تافته سر

دو زلف تو چوکند زرد و سرخ‌روی مرا

[...]

۷۳ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۱۹

 

بی‌روح پیکری است‌ گه جنگ جان شکار

بی‌دود آتشی است گه رزم پرشرار

گر پرشرار آتش بی‌دود نادرست

نادرترست پیکر بی‌روح جان شکار

پیکر بود شگفت به پاکیزگی چو جان

[...]

۷۳ بیت
امیر معزی