گنجور

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۱

 

چه جرم‌ست این که هر ساعت ز روی نیلگون دریا

زمین را سایبان بندد به پیش گنبد خضرا؟

چو در بالا بود باشد به چشمش آب در پستی

چو در پستی بود باشد به کامش دود بر بالا

گهی از دامن دریا شود بر گوشۀ گردون

[...]

۵۰ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۴۳

 

ز تاب عنبر با تاب بر سهیل یمن

هزار حلقه شکست آن نگار عهدشکن

چه حلقه ای ؟ که معلق نهاد دام بلا

چه عنبری ؟ که معنبر نمود اصل فتن

گهی ز نافۀ مشکست ماه را زنجیر

[...]

۵۰ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۵۰

 

مهرگان نو در‌آمد‌، بس مبارک مهرگان

فال سعد آورد و روز فرخ و بخت جوان

ملحم دینار‌گون پوشید باغ مشکبو‌ی

ز‌آن سپس کش فرش و کسوت بود برد و پرنیان

برگ چون دینار زراندود شد بر شاخسار

[...]

۵۰ بیت
ازرقی هروی