گنجور

 
۱
۲
۳
۶
 

ازرقی هروی » مقطعات » شمارهٔ ۵

 

گوشه ای از جهان گرفتستی

تا ترا از جهان فراغ بود

خدمت تو به عقل شاید کرد

آلت عاقلی دماغ بود

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » مقطعات » شمارهٔ ۶

 

اختلاف مزاج تو خوش خوش

ارغوان تو زعفران کردند

چون ز زردی بسان زر گشتی

زیر خاکت چو زر نهان کردند

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » مقطعات » شمارهٔ ۹

 

اگر چه نرگس دان ها ز سیم و زر سازند

برای نرگس هم خاک نرگسستان به

بغربت اندر اگر سیم و زر فراوانست

هنوز هم وطن خویش و بیت احزان به

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

آن کس که ز ناصواب بشناخت صواب

بی خدمت تو کرد طلب حشمت و آب

معلوم بود که دانۀ در خوشاب

غواص خردمند نجوید ز سراب

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۲

 

تا هجر تو کرد بر وصال تو شتاب

دارم دل جوشان چو بر آتش سیماب

ترسم که دگر نبینم ، ای در خوشاب

اندر شب هجر خویش روی تو به خواب

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۳

 

دی با رهی ، ای رنگ گل و بوی گلاب

از دیده و دل همی زدی آتش و آب

از بخت ستم باشد ، ای در خوشاب

کامروز ترا نبینم ای دوست به خواب

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۴

 

ای دل ، ز شراب عشق گشتی سرمست

کز رنج خمار او به جان نتوان رست

گر از دل من چنین فرو داری دست

در روز ز دست تو به شب باید جست

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۵

 

ای صبر ، از آن نگار بیداد پرست

بر وی همه بیداد جهان یکسره هست

نزدیک آمد کزین بلا بتوان رست

ای صبر وفادار ، هنوز این یک دست

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۶

 

زان گونه ز پولاد ترا دست بخست

کاندر رگت آویخت چو ماهی در شست

این نادره بر گوشۀ جان باید بست

الماس که الماس فرو برد بدست

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۷

 

چون بد عهدی گشت از تو این عهد درست

در سستی دست از تو چرا دارم سست ؟

گر دست نشستمی ز تو روز نخست

امروز بخون روی خود باید شست

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۸

 

گه گویم : کار ترا گیرم سست

خوش خوش مگر از تو دست بتوانم شست

چون عزم رهی شود درین کار درست

از جان باید گرفتن آغاز نخست

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۹

 

سوز دل من ز بهر بار غم تست

اشک چشمم بهر نثار غم تست

این جان که ز دست او بجان آمده ام

زان می دارم که یادگار غم تست

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰

 

آن کیست که آگاه ز حس و خردست :

آسوده ز کفر و دین و از نیک و بدست

کارش نه چو جسم و نفس داد و ستدست

آگاه بدو عقل و خود آگه بخودست

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

 

در عشق بتی دلم گرفتار شدست

وز فرقت او رخم چو دینار شدست

این قصه مرا ز دوست دشوار شدست

دل در کف یارو از کفم یار شدست

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۱۲

 

عقل تو ببخت رهنمای تو بسست

در سمع فلک لفظ ثنای تو بسست

تاج سر قدر خاک پای تو بسست

در شخص هنر روان ز رای تو بسست

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳

 

از برف سر کوه چو ذات الحبکست

وین برف پرنده در هوا بس سبکست

ای شاه جهان ، بنده ز سرما تنکست

کوه و درو دشت گنبدان بس خنکست

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۱۴

 

ایام درشت رام تاج الملکست

جان ابدی بنام تاج الملکست

آرام جهان قوام تاج الملکست

گردنده فلک غلام تاج الملکست

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۱۵

 

چیزی که دویست و بیست صد افزونست

یک نیمۀ او هجده بود این چونست ؟

این آن داند که از خرد قارونست

نی دانش نا اهل و خسان دونست

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۱۶

 

آن کس که ز بهر او مرا غم نیکوست

با دشمن من همی زید در یک پوست

گر دشمن بنده را همی دارد دوست

بدبختی بنده دان ، نه بد عهدی دوست

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۱۷

 

مر کلک ترا سخاوت ، ای خسرو ، خوست

شمشیر تو بر شیر بدارند پوست

کلک تو و شمشیر توزان زشت و نکوست

کین دوزخ دشمنست و آن جنت دوست

۲ بیت
ازرقی هروی
 
 
۱
۲
۳
۶
 
تعداد کل نتایج: ۱۱۱