نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۸ - شیرکشتن خسرو در بزمگاه
و زآن پس رسم شاهان شد که پیوست
بود در بزمگهشان تیغ در دست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۸ - شیرکشتن خسرو در بزمگاه
ملک بر تنگ شکر مُهر بشکست
که شکر در دهان باید نه در دست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۰ - افسانهسرایی ده دختر
سعادت برگشاد اقبال را دست
قَرانِ مشتری در زهره پیوست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۰ - افسانهسرایی ده دختر
عروس شب چو نقش افکند بر دست
به شهرآرایی انجم کله بربست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او
به سرپنجه مشو چون شیر سرمست
که ما را پنجهٔ شیرافکنی هست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او
دگر وجه آن که گر وجهی شد از دست
از آن روشنترم وجهی دگر هست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او
نبُرّد دزد هندو را کسی دست
که با دزدی جوانمردیش هم هست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او
چو ما را قند و شکر در دهان هست
به خوزستان چه باید در زدن دست؟
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او
چو میبینم کنون زلفت مرا بست
تو در دست آمدی من رفتم از دست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او
تو سرمست و سر زلف تو در دست
اگر خوشدل نشینم جای آن هست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او
ملک برخاست جام باده در دست
هنوز از بادهٔ دوشینه سرمست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او
نباشد هیچ هشیاری در آن مست
که غُل بر پای دارد جامْ در دست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او
و گر خواهی به شاهی باز پیوست
دریغا من که باشم رفته از دست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۳ - جنگ خسرو با بهرام و گریختن بهرام
بزرگامید پیش پیل سرمست
به ساعتسنجی اسطرلاب در دست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۳ - جنگ خسرو با بهرام و گریختن بهرام
نظر میکرد و آن فرصت همیجست
که بازار مخالف کی شود سست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۳ - جنگ خسرو با بهرام و گریختن بهرام
ندیدم کس که خود را دید و نشکست
درست آن ماند کاو از چشم خود رست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۵ - نالیدن شیرین در جدایی خسرو
گَهی از پای میافتاد چون مست
گَه از بیداد میزد دست بر دست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۵ - نالیدن شیرین در جدایی خسرو
به صد جهد از میان سلطان جان رست
ولیک آن گه که خدمت را میان بست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۵ - نالیدن شیرین در جدایی خسرو
مراد آن به که دیر آید فرادست
که هر کس زودخور شد زود شد مست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۶ - وصیت کردن مهینبانو شیرین را
نیامد شیشهای از سنگ در دست
که باز آن شیشه را هم سنگ نشکست