گنجور

شاطر عباس صبوحی » دوبیتی‌ها » شب

 

دست بر زلفش زدم، شب بود، چشمش مست خواب

برقع از رویش گشودم تا درآید آفتاب

گفتمش خورشید سر زد، ماه من بیدار شو

گفت تا من برنخیزم، کی برآید آفتاب

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » دوبیتی‌ها » فال قهوه

 

چون قهوه بدست گیرد آن حب نبات

از عکس رُخش قهوه شود آب حیات

عکس رُخ او به قهوه دیدم گفتم

خورشید برون آمده است از ظلمات

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » دوبیتی‌ها » ناله

 

چشمان تو با فتنه به جنگ آمده است

ابروی تو غارت فرنگ آمده است

هرگز به دل تو ناله تأثیر نکرد

اینجاست که تیر ما به سنگ آمده است

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » دوبیتی‌ها » ستمگر

 

هر قدر زلف تو ای سلسله مو سلسله دارد

به همان قدر دلم از تو ستمگر گله دارد

گفتی‌ام صبر نما تا ز لبم کام بگیری

آخر ای سنگدل این دل چقدر حوصله دارد

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » دوبیتی‌ها » خون سیاوش

 

ابروی تو رفته رفته تا گوش آمد

گیسوی تو حلقه حلقه تا دوش آمد

از لعل لبت خون سیاوش چکید

زان خون سیاوش دلم جوش آمد

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » دوبیتی‌ها » نقاش

 

کشید نقش تو نقاش و اشتباه کشید

به جای آنکه کشد آفتاب ماه کشید

به حسن حضرت یوسف کسی برابر نیست

به اوج سلطنت او را ز قعر چاه کشید

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » دوبیتی‌ها » برزخ

 

دست برزخ گرفت و سوخت مرا

نیست این سوختن ز حکمت دور

هرکجا اوفتد بسوزاند

عکس خورشید از پس بلور

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » دوبیتی‌ها » دود سیه

 

در آب پر غراب افتاده مگیر

یا تودهٔ مشک ناب افتاده مگیر

پیچیده به روی آب دود سیهی

آتش به میان آب افتاده مگیر

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » دوبیتی‌ها » گهر

 

هر روز گرفت خانهٔ کعبه شرف

از مولد شیر حق، شهنشاه نجف

جز ذات محمّدی نیامد به وجود

یکتا گهری چو ذات حیدر ز صدف

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » دوبیتی‌ها » بدر

 

نموده گوشهٔ ابرو به من مهی لب بام

هلال یک‌شبه دیدم به روی بدر تمام

چو دیدمش به لب بام من به دل گفتم

که عمر من بود این آفتاب بر لب بام

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » دوبیتی‌ها » آهو

 

مُردَم از حَسرَتِ آهورَوِشان و رَمِشان

من ندانم به چه تدبیر به دام آرَمِشان

نیک‌رویانِ جهان را چو سِرِشتَند ز گِل

سنگی اندر گِلشان بود همان شد دِلِشان

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » دوبیتی‌ها » ماکو

 

خیّاط پسری بود به دستش ماکو

گفتم که دلی که برده‌ای از ما کو

گفتا که دل تو در کف من خون شد

از او اثری اگر بخواهی ماکو

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » دوبیتی‌ها » عاقبت به خیر

 

ترسا پسرا مسیح سیرم کردی

من شیخ بدم راهب دیرم کردی

از کعبه کشیدی سوی بتخانه مرا

صد شکر که عاقبت به خیرم کردی

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » دوبیتی‌ها » اشک

 

چه شد که بر گل عارض گلاب می‌ریزی

ستاره بر رخ این آفتاب می‌ریزی

هزار دیده برای تو اشکریزان است

چرا تو اشک به مثال حباب می‌ریزی

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » دوبیتی‌ها » سپیده دم

 

برداشت سپیده دم حجاب از طرفی

بگرفت نگار من نقاب از طرفی

گر نیست قیامت از چه رو گشته عیان

ماه از طرفی و آفتاب از طرفی

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » دوبیتی‌ها » چشم تر

 

ای دلبر عیسی‌نفس ترسایی

خواهم به برم شبی تو بی‌ترس آیی

گه پاک کنی به آستین چشم ترم

گه بر لب خشک من لب تر سایی

شاطر عباس صبوحی