شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۲
چون مرا درخواب کردی روز و شب
روز و شب درخواب می بینم تو را
روی تو ماهست و چشم من پر آب
روز و شب در آب می بینم تو را
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۳
فیضی که به تو رسید از ما
آن رحمت حق شناس ما را
تو نیز رسان به دوستانت
اسرار معانیش خدا را
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۵
یک شاهدی است ما را در غیب و در شهادت
در غیب و در شهات یک شاهدی است ما را
جام و میاند با هم با ساقیند همدم
جامی به نوش جانا شادی ما خدا را
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۸
خودنمائی می کنی با عاشقان
در دوئی آن یک کجا بنمایدت
نعمت الله جو که نور روی او
آنچه خواهی حالیا بنمایدت
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۱۲
غیرتش غیر دوست فانی کرد
غیر حق در وجود باقی نیست
جام بشکست و باده آخر شد
جز از او خود حریف ساقی نیست
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۱۳
گر سبوئی شکست یا جامی
حضرت عشق تا ابد ساقی است
چشم و گوش ار نماند باکی نیست
بصر و سمع دائما باقیست
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۱۴
نعمت الله همه جهان بگرفت
این چنین نعمتی جهانگیر است
نوجوانی است مست و لایعقل
ور به معنی نظر کنی پیر است
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۲۰
انس با محبوب اگر گیرد محبّ
گرچه باشد یک نفس مطلوب اوست
گر دمی با یار خود همدم شود
حاصل او زان نفس محبوب اوست
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۲۱
در راه خدا پای برهنه گو برو
آن یار که همچو بشر حافی اهل است
گر سر به ره است پا برهنه غم نیست
ور نیست به ره سر برهنه سهل است
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۲۲
چون شتا آمد شتا مقلوب کن
کِشته ها اندر شتا با آتش است
نشنیدستی تو از سید مگر
کآتش مقلوب با آتش خوش است
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۲۳
ملک و ملکوت هر دو انسان
او مظهر جملهٔ صفات است
مستکمل ذات او صفت نیست
مستکمل آن صفات ذات است
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۲۵
نزد ما عین نیست غیری کو
عقل گوید که عین و غیری هست
موج و بحر و حباب و دریا شد
قطرهٔ آب کو به ما پیوست
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۲۶
عقل از چه به غایت مال است
جز معرفت صفاتیش نیست
ذاتش به کمال کی شناسد
او را چو وجوب ذاتیش نیست
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۲۷
به قدر حوصلهها جام می دهد ساقی
اگر چه بادهٔ خمخانه را نهایت نیست
بیا که مجلس عشق است و عاشقان سرمست
چنین مقام خوشی در همه ولایت نیست
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۲۸
اندکی ذوق اگر کسی را هست
نزد یاران ما غریبی نیست
ذوق خم از پیاله نتوان یافت
گرچه او نیز بینصیبی نیست
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۳۲
رفته بودم به سوی بحر محیط
که در آن بحر شنا باید کرد
بحر جوشید و روان گفت به من
سر خود در سر ما باید کرد
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۳۳
گر چهل صبح از سر اخلاص
مخلصی گرد عاشقان گردد
چشمهٔ حکمت ای برادر من
از دلش بر زبان روان گردد
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۴۰
آب ماهان که خاک بر سر او
همچو آب زلال کی باشد
در دو عالم به جز یکی نبود
حضرتش را مثال کی باشد
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۴۲
هر کمالی که هست در عالم
از خلیفه بجو که می داند
جامع جملهٔ علوم بود
شرح اسما تمام می خواند
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۴۳
روی غیری ندیده دیدهٔ ما
غیر چون نیست دیده چون بیند
لیس فی الدار غیره دیار
چشم ما نور او به او بیند