هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱
باز آی، که از جان اثری نیست مرا
مدهوشم و از خود خبری نیست مرا
خواهم که به جانب تو پرواز کنم
اما چه کنم بال و پری نیست مرا
هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲
یاران کهن، که بنده بودم همه را
در بند جفای خود شنودم همه را
زنهار! از کس وفا مجویید که من
دیدم همه را و آزمودم همه را
هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳
آیینهٔ نورست رخ یار امشب
ای مه، بنشین در پس دیوار امشب
ای مهر بپوش روی خود را در ابر
ای صبح، دم خویش نگه دار امشب
هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴
شد ماه من آن شمع شبافروز امشب
گو چرخ و فلک ز رشک میسوز امشب
امشب نه شب وصل، شب قدر منست
بهتر ز هزار روز نوروز امشب
هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵
گر دل برود من نروم از نظرت
ور جان بدهم، خاک شوم در گذرت
چون گرد شوم بر آستانت آیم
بنشینم و برنخیزم از خاک درت
هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶
ای سیمذقن، این چه دهان و چه لبست؟
این خال چه خال و این چه زلف عجبست؟
روی تو در آن دو زلف مشکین چه عجب؟
هر روز که هست در میان دو شبست
هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷
از بس که مرا دولت بیدار کمست
گفتن نتوان که تا چه مقدار کمست
رنجیست فراقت که کمش بسیارست
عیشیست وصال تو، که بسیار کمست
هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸
در عالم بیوفا کسی خرم نیست
شادی و نشاط در بنیآدم نیست
آن کس که درین زمانه او را غم نیست
یا آدم نیست، یا از این عالم نیست
هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹
غم دارم و غمگسار میباید و نیست
در دست من آن نگار میباید و نیست
درد سر اغیار نمیباید و هست
تشریف حضور یار میباید و نیست
هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰
امروز مرا غیر پریشانی نیست
در مشکل من امید آسانی نیست
غم کشت مرا و کس به دادم نرسید
بالله که درین شهر مسلمانی نیست
هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱
روز و شب من به گفتگوی تو گذشت
سال و مه من به جستجوی تو گذشت
عمرم به طواف گرد کوی تو گذشت
القصه، در آرزوی تو گذشت
هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲
آنی که تمام از نمکت ریختهاند
ذرات وجودت ز نمک بیختهاند
با شیرهٔ جانها نمک آمیختهاند
تا همچو تو صورتی برانگیختهاند
هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳
چون صورت زیبای تو انگیختهاند
صد حسن و ملاحت به هم آمیختهاند
القصه که شکل عالمآرای تو را
در قالب آرزوی ما ریختهاند
هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴
هر کس که می عشق به جامش کردند
از دردی درد تلخکامش کردند
گویا همه غمهای جهان در یک جا
جمع آمده بود، عشق نامش کردند
هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵
تا کی دلت از چرخ حزین خواهد بود؟
با محنت و درد همنشین خواهد بود
خوش باش که روزگار پیش از من و تو
تا بود چنان بود و چنین خواهد بود
هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶
دیدم که یکی دو دسته از سنبل تر
بر بسته و خوش نهاده در پیش نظر
گفتم که برو دو زلف یارم بنگر
بر بسته دگر باشد و خود رسته دگر
هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷
یار آمد و یار دلنواز آمد باز
بهر دل خسته چارهساز آمد باز
عمرم همه رفته بود از رفتن او
صد شکر که عمر رفته باز آمد باز
هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸
دردا که اسیر ننگ و نامیم هنوز
در گفت و شنید خاص و عامیم هنوز
شد عمر تمام و ناتمامیم هنوز
صد بار بسوختیم و خامیم هنوز
هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹
بی روی توام هست ملالی که مپرس
وز زندگی خود انفعالی که مپرس
هر لحظه چه پرسی که بگو حال تو چیست؟
دور از تو فتادهام به حالی که مپرس
هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰
امروز ز حد میگذرد سوز فراق
وین شعلهٔ آهِ آتشافروز فراق
روز عجبی پیش من آمد! یا رب
این روز قیامتست یا روز فراق