گنجور

هلالی جغتایی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱

 

خراسان سینهٔ روی زمین از بهر آن آمد

که جان آمد درو، یعنی عبیدالله خان آمد

زهی خان همایون‌فر که بر فرق همایونش

پر و بال همای دولت او سایبان آمد

شهنشاه فلک مسند، که بهر خواب امن او

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲

 

گر جان کنم به حسرت زان لب نمی‌کند دل

دل کندن از لب او جان کندنی‌ست مشکل

قبله‌ست روی جانان، لعلش چو آب حیوان

این یک مقابل جان و آن یک به جان مقابل

درست دعا بر آرم، هرگز فرو نیارم

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳

 

تخت مرصع گرفت شاه ملمع بدن

جیب مرقع درید شاهد گل‌پیرهن

ساغر سیمین شکست ساقی زرین قدح

پیکر پروانه سوخت شمع زمرد لگن

آتش موسی گرفت در کمر کوهسار

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴

 

شتر کشیدی اگر بار دل ز حجرهٔ تن

شدی نزار شتر زیر بار حجرهٔ من

شتر به باد رود، حجره نیز خاک شود

گرت شتر بود از سنگ و حجره از آهن

اجل به حجرهٔ گیتی عجب شترجانی‌ست!

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۱

 

ای خواجه مپندار که ما گوهر فردیم

وین حلقهٔ فیروزهٔ گردون صدف ماست

ما هیچ‌کسانیم، که بر ما ز همه کس

خواری رسد و آن به حقیقت شرف ماست

از نیک و بد مردم ایام ننالیم

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۲

 

تا کی اندوه روزگار خوریم؟

فکر نابود و بود چندین چیست؟

گر نباشد ز غصه نتوان مرد

ور بود شاد نیز نتوان زیست

تا که در دست کیست روزی ما؟

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۳

 

آه! ازین روزگار برگشته

که ز من لحظه لحظه برگردد

گر فلک را به کام خود خواهم

او به کام کس دگر گردد

ور ز جام نشاط باده خورم

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۴

 

چیست آن خسرو سیمین‌بدن زرین‌تاج؟

که به شب خانهٔ فولاد نشیمن دارد

چو ستون‌ست ولی از مدد خیمه بپاست

سیم‌گون‌ست ولی جامه ز آهن دارد

بته پیرهن آل عجب شاخ گلی‌ست!

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۵

 

چو من به داغ بتان سوخت هر که یک چندی

هوس کند که دگر باره بیشتر سوزد

به پای شمع فتد چون که سوخت پروانه

که شعله‌ای چو بیابان رسد دگر سوزد

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۶

 

دلا، تا توان مهر گیتی مورز

که تیغ سیاست به کینت کشد

مشو غره، گر ابلق چرخ را

قضا و قدر زیر زینت کشد

گرفتم که بر آسمان رفته‌ای

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۷

 

دوش دیدم که به خواب من مدهوش آمد

مونس جان من آن دلبر خونین‌جگران

چون چراغ نظر افروختم از شمع رخش

گفتم ای چشم و چراغ همه صاحب‌نظران

چه سبب بود که با این همه بیداری من

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۸

 

محمد عربی آبروی هر دو سراست

کسی که خاک درش نیست خاک بر سر او

شنیده‌ام که تکلم نمود همچو مسیح

بدین حدیث لب لعل روح‌پرور او

که من مدینهٔ علمم، علی درست مرا

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۹

 

ای سیه‌نامه، کز برای نجات

حرفی از باب رحمتی طلبی

سبقتم چیست؟ گفته‌ای زین باب

«سبقت رحمتی علی غضبی»

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۱۰

 

به علم کوش هلالی که عاقبت چو هلال

بلند مرتبه گردی، فلک مقام شوی

نهفته از نظر خلق باش ماه به ماه

گرت هواست که منظور خاص و عام شوی

خمیده قامت و زار و نزار شو، یعنی

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱

 

باز آی، که از جان اثری نیست مرا

مدهوشم و از خود خبری نیست مرا

خواهم که به جانب تو پرواز کنم

اما چه کنم بال و پری نیست مرا

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲

 

یاران کهن، که بنده بودم همه را

در بند جفای خود شنودم همه را

زنهار! از کس وفا مجویید که من

دیدم همه را و آزمودم همه را

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳

 

آیینهٔ نورست رخ یار امشب

ای مه، بنشین در پس دیوار امشب

ای مهر بپوش روی خود را در ابر

ای صبح، دم خویش نگه دار امشب

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴

 

شد ماه من آن شمع شب‌افروز امشب

گو چرخ و فلک ز رشک می‌سوز امشب

امشب نه شب وصل، شب قدر من‌ست

بهتر ز هزار روز نوروز امشب

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵

 

گر دل برود من نروم از نظرت

ور جان بدهم، خاک شوم در گذرت

چون گرد شوم بر آستانت آیم

بنشینم و برنخیزم از خاک درت

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶

 

ای سیم‌ذقن، این چه دهان و چه لبست؟

این خال چه خال و این چه زلف عجبست؟

روی تو در آن دو زلف مشکین چه عجب؟

هر روز که هست در میان دو شب‌ست

هلالی جغتایی
 
 
۱
۲
۳
۲۹