مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۳
از دل به دل برادر گویند روزنیست
روزن مگیر گیر که سوراخ سوزنیست
هر کس که غافل آمد از این روزن ضمیر
گر فاضل زمانه بود گول و کودنیست
زان روزنه نظر کن در خانه جلیس
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳
تو مردی و نظرت در جهان جان نگریست
چو باز زنده شدی زین سپس بدانی زیست
هر آن کسی که چو ادریس مرد و بازآمد
مدرس ملکوتست و بر غیوب حفیست
بیا بگو به کدامین ره از جهان رفتی
[...]
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۲
آنکس که بروی خواب او رشک پریست
آمد سحری و بر دل من نگریست
او گریه و من گریه که تا آمد صبح
پرسید کز این هر دو عجب عاشق کیست
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۳۵
با نی گفتم که بر تو بیداد ز کیست
بیهیچ زیان ناله و فریاد تو چیست
گفتا ز شکر بریدند اینک مرا
بیناله و فریاد نمیدانم زیست
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶۲
تا در دل من صورت آن رشک پریست
دلشاد چو من در همهٔ عالم کیست
والله که به جز شاد نمیدانم زیست
غم میشنوم ولی نمیدانم چیست
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲۵
دلدارم گفت کان فلان زنده ز چیست؟
جانش چو منم عجب که بیجان چون زیست؟
گریان گشتم گفت که اینطرفهتر است
بیمن که دو دیدهٔ ویَم چون بگریست؟
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳۳
دوش از سر لطف یار در من نگریست
گفتا بیما چگونه بتوانی زیست
گفتم به خدا چنانکه ماهی بیآب
گفتا که گناه تست و بر من بگریست
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴۰
زان روز که چشم من به رویت نگریست
یک دم نگذشت کز غمت خون نگریست
زهرم بادا که بیتو میگیرم جام
مرگم بادا که بیتو میباید زیست
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶۴
عشقی که از او وجود بیجان میزیست
این عشق چنین لطیف و شیرین از چیست
اندر تن ماست یا برون از تن ماست
یا در نظر شمس حق تبریزیست
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸۹
گفتم که بیا بچشم من درنگریست
من نیز به حال گفتمش کاین دغلیست
گفتا که چه میرمی و اینت با کیست
تو مردهٔ اینی همه ناموس تو چیست
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۴۷
هر روز دل مرا سماع و طربیست
میگوید حسن او بر این نیز مأیست
گویند چرا خوری تو با پنج انگشت
زیرا انگشت پنج آمد شش نیست
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۵۵
یکبار بمُردَم و مرا کس نگریست
گر بار دگر زنده شوم دانم زیست
ای کرده تو قصد من ترا با من چیست
یا صحبت ابلهان همه دیگ تهیست
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۵۶
یک چشم من از روز جدائی بگریست
چشم دگرم گفت چرا گریه ز چیست
چون روز وصال شد فرازش کردم
گفتم نگریستی نباید نگریست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۷ - مکر کردن مریدان کی خلوت را بشکن
دانهٔ هر مرغ اندازهٔ ویست
طعمهٔ هر مرغ انجیری کیست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۱ - طنز و انکار کردن پادشاه جهود و قبول ناکردن نصیحت خاصان خویش
مادر فرزند جویان ویست
اصلها مر فرعها را در پیست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۵۰ - باز ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل و فواید جهد را بیان کردن
گرچه جملهٔ این جهان ملک ویست
ملک در چشم دل او لاشیست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۵۴ - اعتراض نخچیران بر سخن خرگوش
معجبی یا خود قضامان در پیست
ور نه این دم لایق چون تو کیست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۱ - تولیدن شیر از دیر آمدن خرگوش
بر دران ای دل تو ایشان را مهایست
پوستشان برکن کشان جز پوست نیست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۲ - هم در بیان مکر خرگوش
کانکه دزدید اسپ ما را کو و کیست؟
این که زیر ران تست ای خواجه چیست؟
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۴ - قصهٔ بازرگان کی طوطی محبوس او، او را پیغام داد به طوطیان هندوستان هنگام رفتن به تجارت
گر فراق بنده از بدبندگیست
چون تو با بد، بد کنی پس فرق چیست؟