مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲
من سر نخورم که سر گرانست
پاچه نخورم که استخوانست
بریان نخورم که هم زیانست
من نور خورم که قوت جانست
من سر نخوهم که باکلاهند
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۴
اول نظر ار چه سرسری بود
سرمایه و اصل دلبری بود
گر عشق وبال و کافری بود
آخر نه به روی آن پری بود
آن جام شراب ارغوانی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۵
اول نظر ار چه سرسری بود
سرمایه و اصل دلبری بود
گر عشق وبال و کافری بود
آخر نه به روی آن پری بود
زان رنگ تو گشتهایم بیرنگ
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۵
بیا بیا دلدار من دلدار من
درآ درآ در کار من در کار من
تویی تویی گلزار من گلزار من
بگو بگو اسرار من اسرار من
***
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶۴
ماها چو به چرخ دل برآیی
چون جان به تن جهان درآیی
ماها چه لطیف و خوش لقایی
ای ماه بگو که از کجایی
داریم ز عشق تو براتی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸۹
یا ساقی اسقنی براح
عجل فقد استضا صباحی
واستنور جملة النواحی
یا معتمدی و یا شفایی
یا ساقیتی و نور عینی
[...]
مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثانی » مناجات
اذا خان الامیر وکاتباه
و قاضی الارض داهی فی القضاء
فویل ثم ویل، ثم ویل
لقاضی الارض من قاضی السماء
* * *
[...]
مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثانی » مناجات
سوری که در او هزار جان قربان است
چه جای دهل زنان بی سامان است
* * *
مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثالث » مناجات
رخ چو بنمود آن جمال، تو را
پاک بر بود آن کمال، تو را
* * *
مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثالث » مناجات
سیر زاهد هر مهی یک روزه راه
سیر عارف هر دمی تا تخت شاه
* * *
مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثالث » مناجات
هرکه آید به سوی او ز حقیقت خبری
اندر او از بشریت بنماند اثری
التفاتی نبود همت او را به علل
گر همه علت گیرد ز علی تابه ثری
هرکه از خود متلاشی شود و محو ز خویش
[...]
مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثالث » حکایت
* * *
ما عاشقیم بر تو، تو عاشق بر آینه
ما را نگاه بر تو، ترا اندر آینه
از دود آه خویش، جهان را سیه کنم
تا هیچ صیقلی نکند دیگر آینه
مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثالث » حکایت
* * *
کارم چو زغم به جان رسانیدی بس
دودم به همه جهان رسانیدی بس
از پوست برون رفت مکن بی رحمی
چونکارد به استخوان رسانیدی بس