گنجور

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۴۷

 

مادام که در راه هوا و هوسی

از کعبهٔ وصل هردمی باز پسی

در بادیهٔ طلب چو جهدی بنمای

باشد که به کعبهٔ وصالش برسی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۴۸

 

ما را ز هوای خویش دف زن کردی

صد دریا را ز خویش کف زن کردی

آن وسوسه‌ای را که ز لاحول دمید

در کشتی ما دلبر وصف‌زن کردی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۴۹

 

مانندهٔ گل ز اصل خندان زادی

وز طالع و بخت خویش شادی شادی

سرسبز چو شاخ گل و آزاده چو سرو

سروی عجبی که از زمین آزادی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۵۰

 

ماه آمد پیش او که تو جان منی

گفتش که تو کمترین غلامان منی

هر چند بدان جمع تکبر می‌کرد

می‌داشت طمع که گویمش آن منی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۵۱

 

مائیم در این زمان زمین پیمائی

بگذاشته هر شهر به شهر آرائی

چون کشتی یاوه گشته در دریائی

هر روز به منزلی و هرشب جائی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۵۲

 

مائیم و هوای روی شاهنشاهی

در آب حیات عشق او چون ماهی

بیگاه شده است روز ما را صبح است

فریاد از این ولولهٔ بیگاهی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۵۳

 

مردی که فلک رخنه کند از دردی

مردی که خداش کاشکی ناوردی

غبن است و هزار غبن کاین خلق لقب

آن را مردی نهند و این را مردی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۵۴

 

مرغان ز قفس قفس ز مرغان خالی

تو مرغ کجائی که چنین خوشحالی

از نالهٔ تو بوی بقا می‌آید

می‌نال بر این پرده که خوش می‌نالی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۵۵

 

مست است خبر از تو و یا خود خبری

خیره است نظر در تو و با تو نظری

درهم شده خانهٔ دل از حور و پری

وز دیده تو از گو شککی می‌نگری

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۵۶

 

من با تو چنین سوخته خرمن تا کی

وز ما تو چنین کشیده دامن تا کی

این کار به کام دشمنانم تا چند

من در غم تو، تو فارغ از من تا کی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۵۷

 

من بادم و تو برگ نلرزی چکنی

کاری که منت دهم نورزی چکنی

چون سنگ زدم سبوی تو بشکستم

صد گوهر و صد بحر نیرزی چکنی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۵۸

 

من بی‌دلم ای نگار و تو دلداری

شاید که بهر سخن ز من نازاری

یا آن دل من که برده‌ای بازدهی

یا هر چه کنم ز بیدلی برداری

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۵۹

 

من پیر فنا بدم جوانم کردی

من مرده بدم ز زندگانم کردی

می‌ترسیدم که گم شوم در ره تو

اکنون نشوم گم که نشانم کردی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۶۰

 

من جان تو نیستم مگو جان غلطی

من جان جنیدستم و سری سقطی

کی باشم جان هر خری کوردلی

کو باز نداند سقطی از سخطی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۶۱

 

من جمله خطا کنم صوابم تو بسی

مقصود از این عمر خرابم تو بسی

من می‌دانم که چون بخواهم رفتن

پرسند چه کرده‌ای جوابم تو بسی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۶۲

 

من خشک لب ار با تو دم تر زدمی

در عشق تو عالمی به هم برزدمی

یک بوسه اگر لبم توانستی داد

بر پای تو دستک ز بر سر زدمی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۶۳

 

من دوش به خواب در بدیدم قمری

دریا صفتی عجایبی سیم‌بری

امروز بگرد هر دری میگردم

کز یارک دوشینه چه دارد خبری

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۶۴

 

من دوش به کاسهٔ رباب سحری

می‌نالیدم ترانهٔ کاسه‌گری

با کاسهٔ می درآمد آن رشک پری

گفتا که اگر کاسه زنی کوزه خری

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۶۵

 

من ذره بدم ز کوه بیشم کردی

پس مانده بدم از همه پیشم کردی

درمان دل خراب و ریشم کردی

سرمستک و دستک زن خویشم کردی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۶۶

 

من من نیم و اگر دمی من منمی

این عالم را چو ذره بر هم زنمی

گر آن منمی که دل ز من برکنده است

خود را چو درخت از زمین برکنمی

مولانا
 
 
۱
۲۵۸
۲۵۹
۲۶۰
۲۶۱
۲۶۲
sunny dark_mode