رهی معیری » چند تغزل » بنفشهٔ سخنگوی
بنفشه زلف من ای سرو قد نسرین تن
که نیست چون سر زلفت بنفشه و سوسن
بنفشه زی تو فرستادم و خجل ماندم
که گل کسی نفرستد به هدیه زی گلشن
بنفشه گرچه دلاویز و عنبرآمیز است
[...]
رهی معیری » چند تغزل » سایهٔ گیسو
ای مشک سوده گیسوی آن سیمگونتنی؟
یا خرمن عبیری یا پار سوسنی؟
سوسن نهای که بر سر خورشید افسری
گیسو نهای که بر تن گلبرگ جوشنی
زنجیر حلقهحلقه آن فتنهگستری
[...]
رهی معیری » چند تغزل » ماه قدحنوش
هوشم ربوده ماه قدحنوشی
خورشیدروی زهره بناگوشی
زنجیر دل ز جعد سیه سازی
گلبرگ تر به مشک سیه پوشی
از غم به سان سوزن زرینم
[...]
رهی معیری » چند تغزل » بادهفروش
بنگر آن ماهروی بادهفروش
غیرت آفتاب و غارت هوش
جام سیمین نهاده بر کف دست
زلف زرین فکنده بر سر دوش
غمزهاش راه دل زند که بیا
[...]
رهی معیری » چند تغزل » وعدهٔ خلاف
ندانم کان مه نامهربان، یادم کند یا نه
فریبانگیز من، با وعدهای شادم کند یا نه
خرابم آنچنان، کز باده هم تسکین نمییابم
لب گرمی شود پیدا، که آبادم کند یا نه
صبا از من پیامی ده، به آن صیاد سنگین دل
[...]