رشحه » شمارهٔ ۲ - مطلع یک غزل
دردا که بود خاصیت این چشم ترم را
کز گریه ز روی تو ببندد نظرم را
دل بستگیم تازه به دام تو شد اکنون
کز سنگ جفا ریختهای بال و پرم را
رشحه » شمارهٔ ۳ - مطلع یک غزل
دامن قاتل به دست آمد دم بسمل مرا
دعوی خون بیش ازین کی باشد از قاتل مرا
رشحه » شمارهٔ ۶ - مطلع یک غزل
آن بت گل چهره یارب بسته از سنبل نقاب
یا به افسون کرده پنهان در دل شب آفتاب
رشحه » شمارهٔ ۸ - غزل
ماهم اگر به قهر شد از لطف باز گشت
شکر خدا که آه سحر چارهساز گشت
در ملک عشق خواجگی و بندگی کدام؟
محمود بین چگونه غلام ایاز گشت
فرخنده هاتفیم به گوش این نوید گفت
[...]
رشحه » شمارهٔ ۹ - مطلع یک غزل
غم نه گر خاکم به باد از تندی خوی تو رفت
غم از آن دارم که محروم از سر کوی تو رفت
گلشن خلدش شود گر جا، نیاساید دگر
رشحهٔ مسکین که محروم از سر کوی تو رفت
رشحه » شمارهٔ ۱۱ - مطلع یک غزل
جان و دل بیرون کس ازدست تو مشکل میبرد
غمزهات جان میرباید عشوهات دل میبرد
اضطرابم زیر تیغش نی ز بیم کشتن است
شوق تیغ اوست تاب از جان بسمل میبرد
رشحه » شمارهٔ ۱۲ - از یک غزل
میتپد از شوق دل در سینهام گوئی که باز
تیر دل دوزی به دل ز ابرو کمانی میرسد
میکند از شوق رشحه حرز جان تعویذ عمر
سنگ جوری کز جفای پاسبانی میرسد
جعد مشکینش مگر سوده به خاک پای شاه
[...]
رشحه » شمارهٔ ۱۳ - از یک غزل
ز هر مژگان کند صد رخنه در دل
که بگشاید به روی خود دری چند
چو من کی با تو باشد عشق اغیار
نیاید کار عیسی از خری چند
خراب از اوست شهر جهان و دل بین
[...]
رشحه » شمارهٔ ۱۴ - از یک غزل
به قید زلف تو آن دل که پای بند شود
غمش مباد که فارغ ز هر گزند شود
بلند نام تو در حسن شد خوشا روزی
که در جهان به وفا نام تو بلند شود
رشحه » شمارهٔ ۱۷ - مطلع یک غزل
همی ریزد به روی یکدگر دلهای مجروحان
زند هر صبح چون شانه به زلف عنبرین تارش
رشحه » شمارهٔ ۱۸ - مطلع یک غزل
فرستد مژدهٔ وصلی چو خو کردم به هجرانش
که بر جانم نهد دردی بتر از درد رحمانش
رشحه » شمارهٔ ۱۹ - مطلع یک غزل
شب و روز من آن داند که دیده است
پریشان زلف او را بر بناگوش
ندارم عقل در کف ای خوشا دی
ندارم هوش در سر ای خوشا دوش
نگه میکردی و میبردیم عقل
[...]
رشحه » شمارهٔ ۲۰ - غزل
آمد هزار تیر تو بر جسم چاک چاک
یک تیر شد خطا و شدم باعث هلاک
گر یار یاورم بوَد، از آسمان چه بیم؟
گر دوست مهربان بوَد از دشمنان چه باک؟
اشکم ز بیم هجر تو هر روز تا سمک
[...]
رشحه » شمارهٔ ۲۱ - از یک غزل
به یاد روی تو بر مه شبی نظر کردم
نه اینکه رفتی و رو بر مه دگر کردم
ز دست هجر تو تا دیگری بسر نکند
تمام خاک درت را ز گریه تر کردم
رشحه » شمارهٔ ۲۳ - غزل جفا و جور تو عمری بدین امید کشیدم
جفا و جور تو عمری بدین امید کشیدم
که بینم از تو وفایی گذشت عمر و ندیدم
سزای آن که تو را برگزیدم از همه عالم
ملامت همه عالم ببین چگونه شنیدم
اگر چه سست بود عهد نیکوان اما
[...]
رشحه » شمارهٔ ۲۴ - از یک غزل
نکشد دل به جز آن سرو قدم جای دگر
بی تو گلخن بنماید به نظر گلزارم
نرود رشحه به جز آن سر کو جای دگر
گر دو روزی بروم جای دگر ناچارم
رشحه » شمارهٔ ۲۵ - غزل چه شود اگر که بری ز دل همه دردهای نهانیم
چه شود اگر که بری ز دل همه دردهای نهانیم
به کرشمههای نهانی و به تفقدات زبانیم
نه به ناز تکیه کند گلی نه به ناله دلشده بلبلی
تو اگر به طرف چمن دمی بنشینی و بنشانیم
ز غم تو خون دل ناتوان، ز جفات رفته ز تن توان
[...]