امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹ - محض به سخن شناسان حق خورده گیری را قایل است:
آن که شنا سندهٔ این گوهر ست
گر همه نفرین کندم در خورست
وان که به تقلید نشست اندرین
نشنوم، ار خود کندم آفرین !
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴۸ - صبح
چون دل شب حاملهٔ مهر گشت
بر شب حامل مه کامل گذشت
حامل یک ماهه نه بل یکشبه
تاجوری زاد در آن کوکبه
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵۶ - قلب
تا به سریر عرب آن جسم نشست
رعب عرب بر همه عالم نشست
فتنهٔ چشم آمده زان سو مدام
تیغ زبان خفته میان نیام
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵۷ - اشتقاق و شبه اشتقاق
دیده که نادیدهٔ دیدار تست
دیده و نادیده گرفتار تست
چون اثر شوق ز غایت گذشت
کفهٔ دانش ز کفایت گذشت
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶۰ - ردالعجز علی الصدر
عود قماری که همی داد دود
غالیه میساخت گل از دود عود
تا که به عزلت نشانند خیز
پیشتر از مرگ به عزلت گریز
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷۲ - سرگذشت
شه آن را دان که گفت از جان آزاد
به ترک بخل و خشم لهو و بیداد
شهی کش چارترکش در کله نیست
بباید ترک او گفتن که شه نیست
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلعالانوار » بخش ۱۴ - آخرین ابیات
یارب از آیین صواب خودم
هم تو بیاموز جواب خودم
بو که ز نزهت گه درالسلام
بوی علیکی رسد و السلام
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » چند رباعی » شمارهٔ ۱
عشق آمد و گرد فتنه بر جایم ریخت
عقلم شد و صبررفت و دانش بگریخت
این واقعه هیچ دوست دستم نگرفت
جز دیده که هر چه داشت درپایم ریخت
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » چند رباعی » شمارهٔ ۲
ایزد که به زلفت شکن و تاب نهاد
در لعل لبت لولوی خوشاب نهاد
وان خال سیاه برسر ابرویت
هندوست که پا بر سر محراب نهاد
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » چند رباعی » شمارهٔ ۳
خشخاش که آرایش حلواش کنند
گه در کف و گاه در دهن جاش کنند
برند برای ریزهٔ چند سرش
وانگه سر زیر و پای بالاش کنند
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » چند رباعی » شمارهٔ ۴
بی معرفت سخن مسلسل چه کنم
بی قوت عقل نکته را حل چه کنم
خواهم خود را درست بینم لیکن
آیینه کج است و دیده احول چه کنم
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » چند رباعی » شمارهٔ ۵
ای صوفی سیمی به صفایی نرسی
تا جان ندهی به خونبهایی نرسی
تو رهرو و منزلت در خواجه و میر
این ره که تو میروی به جایی نرسی