گنجور

 
۱
۲
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۷ - قطعه

 

آتش است آب دیدهٔ مظلوم

چون روان گشت خشک و تر سوزد

تو چو شمعی ازو هراسان باش

کاول آتش ز شمع سر سوزد

۲ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۶

 

ایا بازاری مسکین نهاده در ترازو دین

چو سنگت را سبک کردی گران زآنست بار تو

تو گویی سودها کردم، ازین دکان چو برخیزی

ببازار قیامت در، پدید آید خِسار تو

۲ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

در دیدن این مدینهٔ زمزم‌آب

از مکّه اگر سعی کنی هست صواب

زیرا که در او مقام دارد امروز

رکنی که ازو کعبهٔ دلهاست خراب

۲ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲

 

ایام چو بست کهربا بر دستت

بی‌جرم بریخت خون ما بر دستت

سلطان غمت خنجر خود سوهان زد

تا کشته شود چو من گدا بر دستت

۲ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳

 

ای نقطه‌دهن، خطت عجب دایره است

وز مشک ترا به گرد لب دایره است

بر روز رخت چو صبح صادق پیداست

کین خط تو گرد مه ز شب دایره است

۲ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴

 

ای سوخته شمع مه ز تاب رویت

وز خط تو افزون شده آب رویت

این طرفه که دل گرم نشد با تو مرا

جز وقت زوال آفتاب رویت

۲ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵

 

دل در طلب تو خستگی‌ها دارد

کارش ز غم تو بستگی‌ها دارد

هر چند که پشت لشکر هستیَم اوست

زان روی بسی شکستگی‌ها دارد

۲ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶

 

در خانهٔ دل عشق تو مجمع دارد

وز دادن جان کار تو مقطع دارد

در شعر تخلص به تو کردم که وجود

نظمیست که از روی تو مطلع دارد

۲ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷

 

جعفر که ز رخ ماه تمامی دارد

در شهر به لطف و حسن نامی دارد

با لشکر حُسن در میان خوبان

زآنست مظفّر که حسامی دارد

۲ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸

 

کردم همه عمر آنچه نمی‌باید کرد

از کردهٔ او حذر نمی‌شاید کرد

امروز چنینم و ندانم فردا

تا با من بیچاره چه فرماید کرد

۲ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹

 

شب نیست که از غمت دلم جوش نکرد

وز بهر تو زهر اندهی نوش نکرد

ای جان جهان هیچ نیاوردی یاد

آن را که ترا هیچ فراموش نکرد

۲ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰

 

عشقت جگرم خورد و به دل روی آورد

رنگ از رخ من برد ز تو بوی آورد

پای از در تو باز نگیرم که مرا

سودای تو سر گشته دراین کوی آورد

۲ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

 

عشقت که به دل گرفته‌ام چون جانش

دردست و به صبر می‌کنم درمانش

وز غایت عزت که خیالت دارد

در خانهٔ چشم کرده‌ام پنهانش

۲ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲

 

خط تو که ننوشت کسی زآن‌سان خوش

چون شمع وصال در شب هجران خوش

آورد به بنده شاهدی خوش گرچه

شاهد که خط آرد نبود چندان خوش

۲ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳

 

ای من همه بد کرده و دیده ز تو نیک

بد گفته همه عمر و شنیده ز تو نیک

حد بدی و غایت نیکی این است

کز من به تو بد، به من رسیده ز تو نیک

۲ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴

 

ای کرده غم عشق تو غمخواری دل

درد تو شده شفای بیماری دل

رویت که به خواب‌ در ندیده‌ست کسش

دیده نشود مگر به بیداری دل

۲ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵

 

بر کردهٔ خویشتن چو بگمارم چشم

بر هم زدن از ترس نمی‌یارم چشم

این دیدهٔ شوخ بین که من چندین سال

بد کردم و نیکی از تو می‌دارم چشم!

۲ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶

 

دل را چو به عشق تو سپردم چه کنم

دل دادم و اندوه تو بردم چه کنم

من زنده به عشق توام ای دوست ولیک

از آرزوی روی تو مردم چه کنم

۲ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷

 

ای سلسلهٔ عشق تو اندر پایم

بندیست ز گیسوی تو بر هر پایم

این شعر اگر بدستت افتد روزی

گردن مکش و بنه سری بر پایم

۲ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸

 

گر زان توام هر دو جهانم بستان

باکی نبود سود و زیانم بستان

باز آی به پرسش و ببین چشم ترم

لب بر لب خشکم نه و جانم بستان

۲ بیت
سیف فرغانی
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۲۴