گنجور

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش اول - قسمت اول

 

چو می بینم کسی کز کوی او دلشاد می آید

فریبی کز وی اول خورده بودم یاد می آید

گرم اقبال روزی یار گردد

غنوده بخت من بیدار گردد

برآن درگاه خواهم داد از این دل

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش اول - قسمت اول

 

حذر کن ز آسیب جادو زنان

به دستان سرانداز پا افکنان

بروی زمین دام مردان مرد

بساط وفا و مروت نورد

از ایشان در درج حکمت بلند

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش اول - قسمت اول

 

به جز سبحه ناسوده انگشت او

نخاریده جز ناخنش پشت او

ز گلگونه ی عصمتش سرخ روی

رخش از خوی، شرم گلگونه شوی

ز تاب کفش رشته خیط شعاع

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش اول - قسمت دوم

 

از قد بلند یار و زلف پستش

وز کافری دو چشم بی می مستش

روزی به کلیسیای گبرم بینی

ناقوس به دستی و به دستی دستش

رفتی و ز دیده خواب شد بیگانه

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول

 

خیال روی تو در خاطر است خلقی را

کسی ملاحظه ی خاطر کدام کند

نه آشنا و نه بیگانه ای نمیدانم

که اختلاط چنین را کسی چه نام کند

شرح غم عشق را بیان دگر است

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت دوم

 

آفتاب نیمروزی و به خدمت کردنت

میرسد خورشید اگر در نیمه شب میخوانیش

زن گرنه یکی هزار باشد

در عهد، کم استوار باشد

چون نقش وفا و عهد بستند

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت اول

 

زمغروری کلاه از سر شود دور

مبادا کس به زور خویش مغرور

بسا دهقان که صد خرمن بکارد

ز صد خرمن یکی را برندارد

تحمل را به خود کن رهنمونی

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت اول

 

جهان غم نیرزد به شادی گرای

نه از بهر غم کرده اند این سرای

جهان از پی شادی و دل خوشی است

نه از بهر بیداد و محنت کشی است

نباید به خود بر، ستم داشتن

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت اول

 

جهان آن به که دانا تلخ گیرد

که شیرین زندگانی تلخ میرد

کسی کز زندگی با درد و داغ است

به وقت مرگ خندان چون چراغ است

زمان خود جز این کاری نداند

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت دوم

 

گر یار و دوست منع کنندم زعشق او

دشمن هزار مرتبه بهتر زیار و دوست

شنیدم که وقتی سحرگاه عید

زگرمابه بیرون شدی بایزید

یکی طشت خاکسترش بیخبر

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت دوم

 

در عدم ما مستحقان کی بدیم

که برین جان و برین دانش زدیم

ما نبودیم و تقاضامان نبود

لطف تو ناگفته ی ما می شنود

دنیی و عقبی حجاب عاشق است

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت دوم

 

کشتئی آورد در دریا شکست

تخته ای زآن جمله بر بالا نشست

گربه و موشی چو برآن تخته ماند

کارشان با یکدگر ناپخته ماند

نه ز گربه موش را روی گریز

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش چهارم

 

صید جوئی به دشت دام نهاد

آهوی وحشیش به دام افتاد

بست پایش چو بود در دل وی

که برد زنده تا نواحی حی

نانهاده ز دشت پا بیرون

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش چهارم

 

شرف خواهی، بگرد مقبلان گرد

که زود از مقبلان مقبل شود مرد

چو بر سنبل چرد آهوی تاتار

نسیمش بوی مشک آرد پدیدار

بهای در بزرگ از بهر این است

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش چهارم

 

معرفت از آدمیان برده اند

آدمیان را ز میان برده اند

با نفس هر که بر آمیختم

مصلحت آن بود که بگریختم

سایه ی کس فر همائی نداشت

[...]

شیخ بهایی