شیخ بهایی » دیوان اشعار » مثنویات پراکنده » شمارهٔ ۵
دلا تا به کی، از در دوست دوری
گرفتار دام سرای غروری؟
نه بر دل تو را، از غم دوست،دردی
نه بر چهره از خاک آن کوی، گردی
ز گلزار معنی، نه رنگی، نه بویی
[...]
شیخ بهایی » شیر و شکر » بخش ۳ - فی نصیحة نفس الامارة و تحذیرها من الدنیا الغدارة
ای باد صبا، به پیام کسی
چو به شهر خطاکاران برسی
بگذر ز محلهٔ مهجوران
وز نفس و هوی ز خدا دوران
وانگاه بگو به بهائی زار
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش اول - قسمت اول
جان زهجر عرش اندر فاقه ای
تن ز عشق خاربن چون ناقه ای
جان گشاید سوی بالا بال ها
تن زده اندر زمین چنگال ها
این دو همره یکدگر را راهزن
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش سوم - قسمت دوم
دل جز ره عشق تو نپوید هرگز
جز محنت و درد تو نجوید هرگز
صحرای دلم عشق تو شورستان کرد
تا مهر کسی دگر نروید هرگز
در عشق هوای وصل جانان نکنم
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش اول - قسمت دوم
مضی فی غفله عمری کذلک یذهب الباقی
ادرکاسا و ناولها الا یا ایها الساقی
شراب عشق میسازد ترا از سر کار آگه
نه تدقیقات مشائی نه تحقیقات اشراقی
الا یا ریح ان تمر باهل الحی فی حزوی
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت اول
جهان غم نیرزد به شادی گرای
نه از بهر غم کرده اند این سرای
جهان از پی شادی و دل خوشی است
نه از بهر بیداد و محنت کشی است
نباید به خود بر، ستم داشتن
[...]