گنجور

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۲ - مناجات

 

اَیا کاشف الاسرار و یا فائض الانوار

ویا مقصد الابرار و یا مونس الاحرار

منم مانده گرفتار بدین نفس خطاکار

به رحمت نگهم دار ازین دشمن غدار

ایا غافر من تاب و یا مؤیل من آب

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۶ - در جواب انوری واقع شده است

 

هرکه را در دهان زبان باشد

در ثنای شه جهان باشد

کامبخشی که چون ثناش دعاش

ورد جان جهانیان باشد

آن که سلطانش ار لقب ننهند

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - یک قصیده

 

آن که بودی آفتاب آسا جهان پر نور ازو

روز شادی بر جهانی شد شب غم دور ازو

بود عالم چون تن و او جان چو جان از تن برفت

بعد ازین تن را چه امکان زیستن مهجور ازو

گرچه شد از فرقت او عالم صورت خراب

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - یک قصیده

 

کو در ادراک حقایق نکته دانیهای او

در بیان نکته ها شیرین زبانیهای او

همت او گنج کنت کنز را مفتاح بود

بود ازان گنج این همه گوهر فشانیهای او

بود شاه فقر لیک اصحاب را می داشت پاس

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - یک قصیده

 

نیست باران این که می بارد ز ابر نوبهار

گوییا افلاکیان بر خاکیانند اشکبار

زین مصیبت کاوفتاد اهل زمین را می سزد

گر بگرید آسمان بر حال ایشان زار زار

این همه خون کز دل پر داغ ما بر خاک ریخت

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - یک قصیده

 

شد بساط خرمی طی در جهان زین واقعه

زیر و بالا شد زمین و آسمان زین واقعه

نیست شبها بر کنار آسمان رنگ شفق

خون همی آید ز چشم روشنان زین واقعه

بود پنهان فتنه پیدا ایمنی دردا که شد

[...]

جامی