چو نور آفتاب از شب جدا شد

تو را صبح و طلوع و استوا شد

دگر باره ز دَوْر چرخِ دوار

زوال و عصر و مغرب شد پدیدار

بود نورِ نبیّ خورشیدِ اعظم

[...]

اصول خلق نیک آمد عدالت

پس از وی حکمت و عفت شجاعت

حکیمی راست گفتار است و کردار

کسی کو متصف گردد بدین چار

به حکمت باشدش جان و دل آگه

[...]

ز خشم و شهوت و از حرص و کینه

تهی کن ای پسر امروز سینه

وگر مه در قیامت این چهارت

برآرند از دل و ار جان دمارت

ز من بشنو رها کن لعب و طیبت

[...]

هست از این قوم ناصرخسرو

که کند کهنه بدعتی را نو

فلسفی اصل و رافضی طین است

زین دو بگذرکه دشمن دین است

خالی از علم و حکمت و توحید

[...]

منشأ اعتزال شد جهنی

آنکه می​داشت شبهۀ وثنی

کرد شاگردی حسن ز اول

آخر از دین بگشت و کرد جدل

از صحابه هر آنکه باقی بود

[...]

اسم باری است چون طلسم وجود

بر عدم زو فتاده نام وجود

بود هر بوده​ای ز اسمی خاص

هر یکی زو گرفته قسمی خاص

هستی ونیستی بدو راجع

[...]