فرالاوی » قطعات » شمارهٔ ۱
تا به کی بوسه بر چک جلبی
بشمری همچو تنگه را صراف
یا به غربیله همچو برزگری
دانه از کَه به چک بسازی صاف
بر ... چون کمان ندافی
[...]
فرالاوی » قطعات » شمارهٔ ۲
چه شغل باشد واجبتر از زیارت آنک
اگرچه نیک بگوشم به خدمتش نرسم
همی شفیع نیابم از او به عذر گناه
کریمطبعی او نزد او شفیع بسم
فرالاوی » قطعات » شمارهٔ ۳
جودیً چنان رفیعارکان
عمًان چنان شگرفپایه
از گریه و آه آتشینم
کاهی پره است و کوه پایه
فرالاوی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱
دلا کشیدن باید عتاب و ناز بتان
رطب نباشد بی خار و کنز پربارا
فرالاوی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۴
صحرای سنگروی و کُه سنگلاخ را
از سم آهوان و گوزنان شیار کرد
فرالاوی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۵
هوشم ز ذوق لطف سخنهای جانفزاش
از حجرهی دلم سوی تابوک گوش شد
فرالاوی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۹
آن کن که بدین وقت همیکردی هر سال
خز پوش و به کاشانه شو از صفًه و فروار
فرالاوی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۱
تو عاشقم و از همه خوبان زمانه
دخشم به تو است ارچه کهام خوب بود حال
فرالاوی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۴
چون مورد بود سبز گهی موی من همه
دردا که بنشست بر آن موی سبز بشم
فرالاوی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۶
میغ چون ترکی آشفته که تیر اندازد
برق تیر است مر او را مگر و رخش کمان