گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲ - قطعه (در) تاریخ

 

چون به الهام الهی، گرداند

نام خود خسرو جمجاه، صفی

بر سر مسند جم بار دگر

کرد آرام به دلخواه صفی

زین جلوس دوم نامی، یافت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۴

 

گل رخسار او در عالم آب

زند ترخنده بر یاقوت سیراب

نبرد تلخی بادام را قند

نشد کم زهر چشمش از شکرخواب

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۴۰

 

غم پوشش برونم را گرفته است

خیال نان درونم را گرفته است

ز فکر جامه و نان چون برآیم؟

که بیرون و درونم را گرفته است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۴۳

 

شنیدم آنقدر از دوستان تلخ

که شد شیرینی جان در دهان تلخ

نباشد چشم او بی زهر چشمی

بود بیمار را دایم دهان تلخ

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۴۵

 

به کویش مشت خاکی می فرستم

پیام دردناکی می فرستم

دماغ نامه پردازی ندارم

به مستان برگ تاکی می فرستم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۹۰

 

محبت چون کند زورآزمایی

شکست آرد به قلب مومیایی

به رنگ و بو مناز ای گل که دارد

خزان در آستین دست حنایی

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۹۱

 

مرا چون نیست طالع ز آشنایی

همان بهتر که سازم با جدایی

من و بیگانگی، کز خوش قماشی

ندارد پشت و رو چون آشنایی

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۱۶

 

به کویش مشت خاکی می فرستم

پیام دردناکی می فرستم

دماغ نامه پردازی ندارم

به مستان برگ تاکی می فرستم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۶۱

 

محبت چون کند زورآزمایی

شکست آرد به قلب مومیایی

به رنگ و بو مناز ای گل که دارد

خزان در آستین دست حنایی

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۶۲

 

مرا چون نیست طالع ز آشنایی

همان بهتر که سازم با جدایی

من و بیگانگی، کز خوش قماشی

ندارد پشت و رو چون آشنایی

صائب تبریزی