صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۱
از حباب آموز همت را که با صد احتیاج
خالی از دریا برون آرد سبوی خویش را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۲
خضر نتواند به آب زندگی از ما خرید
منصب میرابی سرچشمه آیینه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۳
همه تن شانه صفت پنجه گیرا شده ام
به امیدی که فتد زلف تو در چنگ مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴
دانش آن راست مسلم که به تردستی شرم
گرد خجلت ز جبین پاک کند آینه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۵
چه حاجت است به می لعل سیررنگ ترا؟
نظر به پرتو خورشید نیست سنگ ترا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۶
فزود تیرگی خاطر از ایاغ مرا
بنفشه گل کند از لاله چراغ مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۷
در خوش قماشی از بر رو دست برده ام
باریک شو مشاهده کن تار و پود را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۸
باغبان بیرون کن این گستاخ بادآورده را
خوش نمیآید به گل این هایهای عندلیب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۹
عیش در زیر فلک با خاکساران مشکل است
شهد نتوان در میان خانه زنبور ریخت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۱۰
روز محشر سرخ رویی از خدا دارم امید
نامه اعمال من صائب به مهر کربلاست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۱۱
گرچه دست سرو کوتاه است از دامان گل
سرو بالایی که ما داریم سر تا پا گل است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۱۲
آن که بی شیرازه دارد کهنه اوراق مرا
بارها شیرازه دیوان محشر کرده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۱۳
از رمیدن ها خیال چشم آن وحشی غزال
سینه تنگ مرا دامان محشر کرده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۱۴
نیست هر چند از لباس گل جدایی رنگ را
جامه گلرنگ بر اندام او زیبنده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۱۵
چشم خود را داده بود از آب حیوان خضر آب
تا غرور آیینه را از دست اسکندر گرفت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۱۶
چاک در پیرهن یوسف عقل افکندن
چشمه کاری است که در دست زلیخای دل است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۱۷
نیست سودی که زیانش نبود در دنبال
بار می بندم ازان شهر که بازاری نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۱۸
به گرد دامن منزل کجا رسی صائب؟
چنین که عزم ترا پای سعی در بندست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۱۹
شکسته رنگی من با طبیب در جنگ است
علاج دردسرم حسن صندلی رنگ است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۲۰
تلاش بیهده ای می کند سر خورشید
ستاده (فتاده؟) است بلند، آستان حضرت دوست