گنجور

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۰

 

در دل همه خار غم شکستیم دریغ!

وز دست غم عشق نرستیم دریغ!

عمری به امید یار بردیم بسر

با یار دمی خوش ننشستیم دریغ!

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۱

 

حاشا! که کند دل به دگر جا منزل

او را ز رخ که گردد از عشق خجل

گردیده به کس در نگرد عیبی نیست

کو شاهد دیده است و او شاهد دل

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۲

 

خاک سر کوی آن بت مشکین خال

می‌بوسیدم شبی به امید وصال

پنهان ز رقیب آمد و در گوشم گفت:

می‌خور غم ما و خاک بر لب میمال

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۳

 

در کوی خرابات نه نو آمده‌ام

یاری دارم ز بهر او آمده‌ام

گر یار مرا کوزه‌کشی فرماید

من هم به کشیدن سبو آمده‌ام

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۴

 

ای جان و جهان، تو را ز جان می‌طلبم

سرگشته تو را گرد جهان می‌طلبم

تو در دل من نشسته‌ای فارغ و من

از تو ز جهانیان نشان می‌طلبم

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۵

 

عمری است که در کوی خرابی رفتم

در راه خطا و ناصوابی رفتم

کار من سر بسر پریشان شده را

دریاب، که گر تو درنیابی رفتم

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۶

 

ای یار رخ تو کرده هر دم شادم

یک دم رخ تو نمی‌رود از یادم

با یاد تو، ای دوست، همی بودم خوش

زاندم که ز نزدیک تو دور افتادم

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۷

 

آن وصل تو باز، آرزو می‌کندم

گفتن به تو راز، آرزو می‌کندم

خفتن ببرت به ناز تا روز سپید

شب‌های دراز، آرزو می‌کندم

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۸

 

بی روی تو، ای دوست، به جان در خطرم

در من نظری کن، که ز هر بد بترم

جانا، تو بیک بارگی از من بمبر

کز لطف تو من امید هرگز نبرم

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۹

 

دل نزد تو است، اگر چه دوری ز برم

جویای توام، اگر نپرسی خبرم

خالی نشود خیالت از چشم ترم

در کوزه تو را بینم اگر آب خورم

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۰

 

دل پیشکش نرگس مستت آرم

جان تحفهٔ آن زلف چو شستت آرم

سرگردانم ز هجر، معلومم نیست

در پای که افتم که به دستت آرم؟

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۱

 

امشب نظری به روی ساقی دارم

ای صبح، مدم، که عیش باقی دارم

شاید که بر افلاک زنم خیمه، از آنک

با همدم روح هم وثاقی دارم

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۲

 

امشب نظری بروی ساقی دارم

وز نوش لبش حیات باقی دارم

جانا، سخن وداع در باقی کن

کین باقی عمر با تو باقی دارم

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۳

 

ای دوست، بیا، که با تو باقی دارم

با هجر تو چند وثاقی دارم؟

در من نظری کن، که مگر باز رهم

زین درد که از درد عراقی دارم

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۴

 

در سر هوس شراب و ساقی دارم

تا جام جهان نمای باقی دارم

گر بر در میخانه روم، شاید، از انک

با دوست امید هم وثاقی دارم

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۵

 

جانا، ز دل ار کباب خواهی، دارم

وز خون جگر شراب خواهی، دارم

با آنکه ندارم از جهان بر جگر آب

چندان که ز دیده آب خواهی دارم

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۶

 

اندر غم تو نگار، همچون نارم

می‌سوزم و می‌سازم و دم برنارم

تا دست به گردن تو اندر نارم

آکنده به غم چو دانه اندر نارم

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۷

 

یارب، به تو در گریختم بپذیرم

در سایهٔ لطف لایزالی گیرم

کس را گذر از جادهٔ تقدیر تو نیست

تقدیر تو کرده‌ای، تو کن تدبیرم

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۸

 

چون قصهٔ هجران و فراق آغازم

از آتش دل چو شمع خوش بگدازم

هر شام که بگذشت مرا غمگین دید

می‌سوزم و در فراقشان می‌سازم

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۹

 

بگذار، اگر چه رندم و اوباشم

تا خاک سر کوی تو بر سر پاشم

بگذار، که بگذرم به کویت نفسی

در عمر مگر یک نفسی خوش باشم

عراقی
 
 
۱
۲۰
۲۱
۲۲
۲۳
۲۴
۳۵
sunny dark_mode