گنجور

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۴۵ - داستان کودک و رسن و چاه

 

بردار پیاله و سبوی ای دلجوی

فارغ بنشین تو بر لب سبزه و جوی

بس شخص عزیز را که دهر ای مه روی

صدبار پیاله کرد و صد بار سبوی

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۴۹ - داستان شاه کشمیر و دخترش و پری و چهار برادر زیرک

 

تنها ز همه جهان من و تنها تو

یا من به میان رسول بایم یا تو

خورشید نخواهم که برآید تا تو

تنها روی و سایه نیاید با تو

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۴۹ - داستان شاه کشمیر و دخترش و پری و چهار برادر زیرک

 

ایزد ز زبان چو دید نقصان بدن

کردش چو پدید شد به زندان دهن

نقصان بدن اگر نخواهی مشکن

زندان خداوند به بیهوده سخن

ظهیری سمرقندی
 
 
۱
۲