×
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳
افتادگی نکو بود اما بجای خویش
چوبی که نرم گشت خورد موریانهاش
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۴
همان به بد و نیک مردم نگویی
که بد را بدی بس نکو را نکویی
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۵
صافی از آینه آموز و بهرحال بساز
تا همه خلق جهان خویش بتو بنمایند
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۶
حاجت بدان بود که کند رفع احتیاج
ورنه به غیر رافع حاجت چه حاجتست
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۷
مکن از بیهنری عیب من دلشده را
عشق نگذاشت که تا من هنری آموزم
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۸
گر من از جام می مست و خرابم نه عجب
خانهٔ مور ز یک قطرهٔ باران دریاست
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۹
مرگِ غنی مقدمهٔ جنگ وارث است
رحمت به روح آنکه بمرد و کفن نداشت