گنجور

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱

 

گر کنی خاک را زر از حکمت

ندهندت زیاده از قسمت

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲

 

قصهٔ روز جزا دانی که چون

هرکه بامش بیشتر برفش فزون

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳

 

افتادگی نکو بود‌ اما بجای خویش

چوبی که نرم گشت خورد موریانه‌اش

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۴

 

همان به بد و نیک مردم نگویی

که بد را بدی بس نکو را نکویی

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۵

 

صافی از آینه‌ آموز و بهرحال بساز

تا همه خلق جهان خویش بتو بنمایند

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۶

 

حاجت بدان بود که کند رفع احتیاج

ورنه به غیر رافع حاجت چه حاجتست

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۷

 

مکن از بی‌هنری عیب من دلشده را

عشق نگذاشت که تا من هنری‌ آموزم

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۸

 

گر من از جام می مست و خرابم نه عجب

خانهٔ مور ز یک قطرهٔ باران دریاست

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۹

 

مرگِ غنی مقدمهٔ جنگ وارث است

رحمت به روح آنکه بمرد و کفن نداشت

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۰

 

عمری ار شکر بر زبان رانی

شکر توفیق شکر نتوانی

صغیر اصفهانی