گنجور

 
۱
۲
۳
۲۹
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶ - در موعظه

 

هرکه سعی بد کند در حق خلق

همچو سعی خویش بد بیند جزا

همچنین فرمود ایزد در نبی

لیس للانسان الا ما سعی

۲ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۸ - در هجا گوید

 

می‌نبینی که روزگار چه کرد

به فلک برکشید دونی را

بر سر آدمی مسلط کرد

آنچنان خر فراخ کونی را

۲ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۹ - در شکایت گوید

 

به جای بادهٔ نابم تو سرکه دادی ناب

هلاک جان و دل خود بر آن نبود شراب

شدی مصوص تنم بی‌گمان ز خوردن آن

اگر به کون من اندر بدی کرفس و سداب

۲ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۲ - فی‌الهجا

 

گفته بودی که کاه و جو بدهم

چون ندادی از آن شدم در تاب

بر ستوران و اقربات مدام

کاه کهتاب باد و جو کشکاب

۲ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۴ - ایضا شراب خواهد

 

من و نگار من امروز هر دو رگ زده‌ایم

من از حرارت عشق و وی از حرارت تب

بزرگ بارخدایی کنی و بفرستی

ورا شراب عناب و مرا شراب عنب

۲ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۵ - مطایبه

 

دستار خوان بود ز دو گز کم به روستا

در وی نهند ده کدوی تر نه بس عجب

لیکن عجب ز خواجه از آن آیدم همی

کو بر کدوی خشک نهد بیست گز قصب

۲ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۹ - در مطایبه گوید

 

زهی نم کرمت در سخا بهارانگیز

چنانکه گشت هوای نیاز ازو محجوب

دهان لاله رخانم به خنده بازگشای

از ابر جود در آنم یکی یم مقلوب

۲ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۹ - در محمدت صاحب ناصرالدین

 

قدر می‌خواست تا کار دو عالم

به یکبار از پی سلطان کند راست

چو او اندیشهٔ برخاستن کرد

قضا گفتا تو بنشین خواجه برخاست

۲ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۲

 

به خدایی که در ولایت غیب

عالم السر و الخفیاتست

که غمت شه رخم به اسب فراق

آن چنان زد که بیم شهماتست

۲ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۳ - شراب خواهد

 

ای کریمی که در عطا دادن

خاک پایت مرا به سر تاجست

جان شیرین من به تلخ چو آب

به سر تو که نیک محتاجست

۲ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۴ - در هجا گوید

 

رای مجدالملک در ترتیب ملک

ژاژ چون تذکیر قاضی ناصحست

یارب اندر ناکسی چون کیست او

باش دانستم چو تاج صالحست

۲ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۲

 

به خدایی که با بزرگی او

چرخ با آنچه اندرو خردست

که مرا پای در رکاب سفر

دست بوسیدن تو آوردست

۲ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۹

 

عاقلا از سر جهان برخیز

که نه معشوقهٔ وفادارست

گیر کامروز بر سر گنجی

پا نه فردات بر دم مارست

۲ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۰ - در نصیحت

 

اعتقادی درست دار چنانک

اعتمادت بدان نباشد سست

بنده را بی‌شک از عذاب خدای

نرهاند جز اعتقاد درست

۲ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۳

 

با خرد گفتم که دستور جهان

دست می‌زد گفت چه دستور و دست

دست نتوان خواندن او را زینهار

پنج کان بر پنج دریا می‌زدست

۲ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۷ - در قناعت

 

به خدایی که معول به همه چیز بدوست

به رسولی که چو ایزد بگذشتی همه اوست

که به اقطاع نخواهم نه جهان بلکه فلک

نه فلک نیز مجرد فلک و هرچه دروست

۲ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۰

 

نیامدست مرا خویشتن دگر مردم

از آن زمان که بدانسته‌ام که مردم چیست

گرم نشان دهی از روی مردمی چه شود

چو بخت نیک نشانت دهم که مردم کیست

۲ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۶ - در شکایت زمانه و مفاخرت خود

 

عنصری گربه شعر می صله یافت

نه ز ابناء عصر برتری ایست

نیست اندر زمانه محمودی

ورنه هرگوشه صد چو عنصری‌ایست

۲ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۰

 

کیمیایی ترا کنم تعلیم

که در اکسیر و در صناعت نیست

رو قناعت گزین که در عالم

کیمیایی به از قناعت نیست

۲ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۳ - در مذمت زن خواستن

 

به خدایی که بی‌ارادت او

خلق را رنج و شادمانی نیست

کاندرین روزگار زن کردن

بجز از محض قلتبانی نیست

۲ بیت
انوری
 
 
۱
۲
۳
۲۹
 
تعداد کل نتایج: ۵۶۶
لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود