مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - ستایش سلطان ظهیرالدوله ابراهیم
مرا ازین تن رنجور و دیده بی خواب
جهان چو پر غرابست و دل چو پر ذباب
ز بهر تیرگی شب مرا رفیق چراغ
ز بهر روشنی دل مرا ندیم کتاب
رخم چو روی سطرلاب زرد و پوست بر او
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - در مدح سیف الدوله محمود
چو باغ گشت خراب از خزان نماندش آب
نماند آب مرآنجای را که گشت خراب
چو شد رحایی کافور سوده بیخت فلک
گر آب ریخت کجا داشت گردش دولاب
دو چشم روشن بگشاد نرگس از شرمش
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۹ - مدح یکی از اکابر
ای بزرگی که دین و دولت را
همه آثار تو به کار شود
هر زمان شادتر شود آن کس
که به نامت به کارزار شود
گفته و کرده تو در عالم
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۸ - مدح عمدة الملک رشیدالدین
روی ها را نگار کرده رسید
کار من زان نگار شد به نگار
آن نگاری که کافرش برخواند
بیش اسلام را نکرد انکار
کرد مرهم دل فگار مرا
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۱ - باز در مدح او
آن لعبت کشمیر و سرو کشمر
چو ماه دو هفته درآمد از در
با زیور گردان کارزاری
با مرکب تازی و خنگ زیور
در زلف دوتایش جمال پیدا
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۴ - باز در ستایش او
شاه محمود سیف دولت و دین
هر کجا باشد او به بحر و به بر
جفت بادش سر و رو دولت و بخت
رهبرش فتح و یمن و نصر و ظفر
شاه پیروز بخت فرخ پی
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۱ - هم در مدح او
شد مایه ظفر گهی آبدار تیغ
یارب چه گوهرست بدینسان عیار تیغ
گر داشت بر زمرد و لؤلؤ چرا کنون
در باغ رزم شاخ بسد گشت بار تیغ
لاله کند به خون رخ چون زعفران خصم
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۲ - مدح ابوالفرج نصر بن رستم
افتخار اهل تیغ ای صاحب اهل قلم
شمع سادات عرب خورشید احرار عجم
ای امین شاه غازی صاحب دیوان هند
روشن از رای تو بینم کار تاریک حشم
ای عمید ملک سلطان بوالفرج اهل فرج
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱۲ - مدح علاء الدوله مسعود
گر چون تو به چینستان ای بت صنمستی
پشت شمنان خدمت او را بخمستی
آزادی اگر بنده بدی ار ز تو امروز
والله که همسنگ تو زر و درمستی
در خوبی اگر دعوی میری بکنی تو
[...]