گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۳ - دریغ بر جوانی

 

دریغا جوانی و آن روزگار

که از رنج پیری تن آگه نبود

نشاط من از عیش کمتر نشد

امید من از عمر کوته نبود

ز سستی مرا آن پدید آمده ست

[...]

۲۴ بیت
مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۵ - هم در تمحید سلطان محمود

 

بهست قامت و دیدار آن بت کشمیر

یکی ز سرو بلند و یکی ز بدر منیر

بتی که هست رخ و زلف او به رنگ و به بوی

یکی شبیه عقیق و یکی بسان عبیر

دل و برش به چه ماند به سختی و نرمی

[...]

۲۴ بیت
مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۷ - یکی از بزرگان را ستاید

 

زهی به مهتری اندر ز مهتران اول

چو از کواکب کیوان چو از بروج حمل

کمال وصف تو جستم خرد چه گفت مرا

مجوی ثانی او چون خدای عزوجل

اگر نبودی اوصاف تو کجا هرگز

[...]

۲۴ بیت
مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰۹ - توسل به یکی از بزرگان پس از سیزده سال حبس

 

ای به رادی بلند ملک آرای

چشم بد دور از آن مبارک رای

چون قضا نام تو زمانه نورد

چون دعا قدر تو فلک پیمای

آفتابی برای دهر افروز

[...]

۲۴ بیت
مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱۰ - مدح منصور بن سعید

 

ای ابر گه بگریی و گه خندی

کس داندت چگونه ای و چندی

که قطره ای ز تو بچکد گاهی

باران شوی چه نادره آوندی

بنداخت بحر آنچه تو برچیدی

[...]

۲۴ بیت
مسعود سعد سلمان