نظام قاری » دیوان البسه » فردیات » شمارهٔ ۱
من انچه وصف لباسست با تو میگویم
تو خواه از سخنم خرقه گیر و خواه عصا
نظام قاری » دیوان البسه » فردیات » شمارهٔ ۴
جامه خوش ببر از دست گدایان نکنم
که بدوزند بمن کیسه که این بزازیست
نظام قاری » دیوان البسه » فردیات » شمارهٔ ۵
دست بالا بنما درزی ازان شال درشت
تا بدانند که نازک بدنی زین دستست
نظام قاری » دیوان البسه » فردیات » شمارهٔ ۶
شعر بسحاق و کفته قاری
تا کرا بخت و تا که را روزیست
نظام قاری » دیوان البسه » فردیات » شمارهٔ ۸
از جامه کز بر آمد و از روی آستر
شد جبه با چنین و مرقع همانکه هست
نظام قاری » دیوان البسه » فردیات » شمارهٔ ۹
از دامن جامه خاک و گرد افشاندن
از ریش حلاج پنبه برداشتنست
نظام قاری » دیوان البسه » فردیات » شمارهٔ ۱۰
جامه پوشانند در بازار رخت
یکقدم درنه که بازاری خوشست
نظام قاری » دیوان البسه » فردیات » شمارهٔ ۱۱
سلق پر ز و سیم باشد نکوست
فلوس ارسلق پر کند خوی اوست
نظام قاری » دیوان البسه » فردیات » شمارهٔ ۱۲
گر چو کرباس پاره ام بکنی
روی کاسر بچشم من نه خوشست
نظام قاری » دیوان البسه » فردیات » شمارهٔ ۱۳
بردستار نسوزد بر شمعت مندیل
این مثل خوانده کآفت پروانه پرست
نظام قاری » دیوان البسه » فردیات » شمارهٔ ۱۴
خوش آمد این جهت از ریشه میان بندم
که خویش را بپس و پیش شاهدان آویخت
نظام قاری » دیوان البسه » فردیات » شمارهٔ ۱۵
نجاراگر نکو نزنی میخ را بدر
هر جامه که می بدرد در ضمان تست
نظام قاری » دیوان البسه » فردیات » شمارهٔ ۱۶
خواستم از خدای دستی رخت
پیرهن داد و گفت بنیادیست؟
نظام قاری » دیوان البسه » فردیات » شمارهٔ ۱۷
آستین را از نمد میبر بسرمی نه چو تاج
ور کلاه احمدی و با یزیدی نیست نیست
نظام قاری » دیوان البسه » فردیات » شمارهٔ ۱۹
قیغاج جلنگ سبز را جامه سرخ
گل بود بسبزه نیز آراسته شد
نظام قاری » دیوان البسه » فردیات » شمارهٔ ۲۰
کهنه دریدیم تا بنو برسیدیم
آیت رحمت پس از عذاب نویسند