گنجور

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - عدالت جاوید

 

دیده ام دوش غزالی و دلم با غزل است

چه غزالی که غزل خوان ز پی شیردل است

از کف و ساعد و ساق آن بت سیمین اندام

غیرت دلبر فرخار و بتان چگل است

دل و دین می کندم هندوی خالش یغما

[...]

۲۷ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۷ - کیمیای مهر

 

ای کرده کاینات صفات تو را سپاس

وی بر سپاس شخص تو تقدیس بی قیاس

ای آنکه از تو صورت و معنی ظهور یافت

غیر از تو مخترع نبود کس بر این اساس

آئینه خدای نما جز تو ننگرد

[...]

۲۷ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۱ - آب حیات

 

ای صنم نازنین، ناز تو بر جان دل

و ای بت مهر‌آفرین کفر تو ایمان دل

درد غمت در درون دم به‌دم ار شد فزون

بوده و باشد کنون درد تو، درمان دل

از قبَل عاشقان جان و دل است ارمغان

[...]

۲۷ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۷ - درسوگ همسر خود

 

فلک جمعیتم بر هم زند، خواهد پریشانم

نمی داند من از زلف بتی آشفته سامانم

پری زادی که با خود رام کردم با هزار افسون

هنوزش سیر نادیدم که شد از دیده پنهانم

عجب شمع فروزانی اجل خاموش کرد از من

[...]

۲۷ بیت
افسر کرمانی