گنجور

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۰ - آن سرو سیم تن

 

دوش از درم درآمد، آن سرو سیم تن

شادان و خوی فشان و غزلخوان و خنده زن

با رویی، ای بمیرم، تاراج دین و دل

با مویی، ای نباشم، یغمای جان و تن

دلهای خستگانش، اندر شکنج زلف

[...]

۱۱ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸

 

از جان بگسل، صحبت جانانه به دست آر

بشکن صدف و گوهر یکدانه به دست آر

معموری تن چیست، به ویرانی آن کوش

صد گنج از آن گوشه ویرانه به دست آر

در راه وفا، شمع صفت ز اشک دمادم

[...]

۱۱ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲

 

من که سودا زده روی توام

بسته سلسله موی توام

من که خود بلبل هر گل نشوم

قمری قامت دلجوی توام

هر شب از دست غمت جان سپرم

[...]

۱۱ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

یاد آن شب‌ها که در زلف تو ماهی داشتیم

روز روشن از پی شام سیاهی داشتیم

با خیال روی چون آینه و لعل لبت

سوز و ساز و صبر و تاب و اشک و آهی داشتیم

آفتابا، تا رخت طالع نگشت از شام زلف،

[...]

۱۱ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹

 

تا چند سخن از عقل، از عشق دلا دم زن

زنهار، دم از دانش اندر بر ما،‌ کم زن

افسانه دور دهر، بر ما چه فروخوانی

شیدای رخ یاریم،‌ با ما ز جنون دم زن

ز اسرار نهان عشق، یک نکته بگو با ما

[...]

۱۱ بیت
افسر کرمانی