یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴
دل به دخت رزم از خوش پسران آزاد است
ای خوشا وصل عروسی که به از داماد است
جای در کله نمرود خرد کن مهراس
پشه باده که با مستی رحمت باد است
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۵
آه شبگیر علم، ملک سحر کشور ماست
گوهر اشک نگین، داغ جنون افسر ماست
تو که یغما که اگر سلطنت فقر این است
کی نه پرویز نه جمشید گدای در ماست
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۷
فتح ملوک از سپه است ای سپاه خط
چون شد که شاه حسن شکستن ز لشکر است
شد سینه ام چو پهلوی دارا ز موج خون
و آن دل به جای خویش چو سد سکندر است
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۸
ساقی من و صهبا مثل ماهی و آب است
پیش آر شط باده که بغداد خراب است
تلخ است مرا عیش که اندر پی یک بوس
امروز میان من و ساقی شکرآب است
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۹
دل ز زخم توام اندیشه مرهم نکند
سایه تیغ تواش از سر دل کم نکند
غره شهر ربیعی ندمید آنکه به من
آسمانش دهم ماه محرم نکند
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۶۲ - نوحه سینه زنی به شکل رباعی
تا ماریه شد حریر پوش از دم تو
پوشد نه همین کعبه سیاه ازغم تو
صباغ ازل طراز نه اطلس چرخ
بر نیل عزا کشید در ماتم تو
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۶۳
چو از گردش چرخ زینت عرش برین
از عرشه زین فتاد بر فرش زمین
از فرش غبار خاکیان خاست به عرش
عرش از در غم به فرش شد خاک نشین
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۶۴
از خیل بشر آه به گردون خیزد
از چشم ملک به چشم ها خون خیزد
در ماتمت آه و اشک اگر اینستی
آتش به فلک سیل ز هامون خیزد
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۶۵
ای بر تن تو جامه جان چاک دریغ
آرام زمین جنبش افلاک دریغ
تو کشته به تیغ و کین و من زنده فسوس
من زنده و پیکر تو در خاک دریغ
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۶۶
خم پشت سپهر از قد موزون حسین
مه نیلی پوش از رخ گلگون حسین
این عکس شفق نیست بر اطراف افق
بگرفته گریبان فلک خون حسین
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۶۷
ماند آه بهین گوهر دریای حیات
ممنوع برای دم آبی ز جهات
وقت مدد است جوشی ای قلزم اشک
گاه کرم است موجی ای شط فرات
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۶۸
در سوگ تو آسمان زمین زیر و زبر
دشت خسک اولی و تل خاکستر
تا در شکنم جهان جهان خار به پای
تا بر فکنم فلک فلک خاک به سر
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۶۹
از هفت سپهر اگر چه افزون گریم
بر کشته هفتاد و دو تن چون گریم
یک چشم سزای لعل بی آب تو نیست
هفتاد هزار سال اگر خون گریم
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۸۴
امشب اندر کربلا شور است و واویلا عیان
از غم نور دو چشم پادشاه انس و جان
خامس آل عبا با مرگ امشب هم رکاب
زاده مروان دون فردا به نصرت هم عنان
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۸۵
آه از آن ساعت که شاه دین ره هیجا گرفت
از سر زین خشک لب در خاک و خون ماوا گرفت
گر صواب افتاده «والی» اجر جوئیم از خدای
ور خطائی رفته باید جرم بر یغما گرفت
یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱ - غزلیات ناتمام سرداریه
دانی از چیست که مردم ره محشر گیرند
تا در آن معرکه ...بگی از سر گیرند
پایمرد ار شودم دست ولایت به خدای
نگذارم که سر از خشت لحد برگیرند
یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳
چه شد ار شد پدری یا پسری میآید
رفت ... و ...تری میآید
گر تو گویی کهنی رفت و جوانی برخاست
من بر آنم که سگی رفت و خری میآید
یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۶
جهان و آنچه اندرو یکسریکی ...خوانستی
بر این ...خوان...کیهان میهمانستی
فلان...گفتم مرد ارواح است چون دیدم
کمند او و این بام آسمان و ریسمانستی
یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱
کثرت افزود، وحدت ار کاست ترا
جرم از سیه و سفید اشیاست ترا
گادن بینی ولی معطل دارد
این طرفه سیاه دانه و ماست ترا
یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۲
جائی که خورد ناخن مطرب به رباب
و آنجا که بود به دست ساقی می ناب
صد کله کاووس به یک کاسه چنگ
صد جامه جمشید به یک جام شراب