گنجور

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۶

 

غم نیست که خلق بت‌پرستم دانند

یا کافر و میخواره و مستم دانند

باکی نبود از آن و این هیچ مرا

ای وای اگر چنانچه هستم دانند

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۷

 

آنان که مرا ز مستمندان دانند

درمان غمم ولی نه چندان دانند

هر بیدردی ز درد من آگه نیست

دردی دارم که دردمندان دانند

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۸

 

آنم که بود محال در دیر وجود

وز جام و سبو دمی توانم آسود

می خورده‌ام و میخورم و خواهم خورد

تا بوده و تا هستم و تا خواهم بود

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۹

 

گفتم ز تو دایمم نه غم خواهد بود

لطفت نه بغیر دمبدم خواهد بود

زان خاری من فزون شد و خواهد شد

او محترم است و محترم خواهد بود

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

در عشق بلب خموش می‌باید بود

در عالم دل بجوش می‌باید بود

چشمی نه هزار چشم می‌باید بود

گوشی نه هزار گوش می‌باید بود

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

هر دم ز بتی بداغ می‌باید بود

سرمست ز یک ایاغ می‌باید بود

سرگشته هر شمع نمی‌باید بود

پروانه یک چراغ می‌باید بود

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

مرغان چو دل از سیر چمن شاد کنید

آنگاه نوای عیش بنیاد کنید

پرواز بگرد سرو و شمشاد کنید

از حال اسیران قفس یاد کنید

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

یاران چو دل از صحبت هم شاد کنید

جمع آئید و نشاط بنیاد کنید

با دوست بساغر می گلگون ریزید

از حسرت خونابه‌کشان یاد کنید

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

داغ غمت از افسر ادهم خوشتر

نقش قدمت ز خاتم جم خوشتر

در گوشه غم خوشم بیاد تو که هست

این گوشه مرا ز هر دو عالم خوشتر

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

چندانکه بود نشاط از غم خوشتر

چندانکه بود سوز ز ماتم خوشتر

در کوی مغانست قدح نوشان را

ساغر خوش و ساغر دمادم خوشتر

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

جام صهبا ز ساغر جم خوشتر

آب انگور ز آب زمزم خوشتر

آن گوشه که با پریوشی باده‌کشی

صد مرتبه از عالم و آدم خوشتر

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

غمگین تور است از طرب غم خوشتر

بر ماتمیت ز سوز ماتم خوشتر

از تست چو درد و داغ در جان و دلم

دردم ز دوا داغ ز مرهم خوشتر

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

درویشیم از خدمت سلطان خوشتر

ترک سرم از منت و سامان خوشتر

خاکستر گلخن و کلاه نمدم

از تخت جم و تاج سلیمان خوشتر

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

ای سرو تو از سرو روان موزون‌تر

لعلت ز شراب ارغوان گلگون‌تر

تو فتنه عالم و ترا پیرو جوان

مفتون و من از پیر و جوان مفتون‌تر

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

از قتل من خسته روانی بگذر

از خون اسیری چو جوانی بگذر

شکرانه بازوی توانا صیاد

از کشتن صید ناتوانی بگذر

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

بازآ و هجوم لشکر درد نگر

گرد من و در میانه‌ام فرد نگر

بر لشکر غم تاخته‌ام نیرو بین

تنها بسپاهی زده‌ام مرد نگر

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

جز فتنه نمیکند جهان طور نگر

جز زهر نمیدهد فلک جور نگر

گیتی نگر و فلک نگر گردش بین

محفل نگر و جام نگر دور نگر

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

چونتخته نرد است فلک نیک نگر

ما مهره و آسمان بود بازیگر

هر لحظه بنفش کعبتین تقدیر

ما را حرکت دهد بحال دیگر

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

هر بت که برافروخت رخ از جام غرور

چون با تو دهم نسبتش ای غیرت حور

او برق یما نیست و تو آتش طور

او شعله آتشست و تو شعله نور

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

ایدلبر بی‌نظیر من دستم گیر

در کشور جان امیر من دستم گیر

افتاده‌ام از پا و نباشد دستی

جز دست تو دستگیر من دستم گیر

مشتاق اصفهانی
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۱۲
sunny dark_mode