گنجور

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۷ - تاریخ فوت میرمحمد

 

چون میرمحمد شد از این باغ خراب

یک خنده چو گل نکرده بیرون بشتاب

گفت از پی تاریخ وفاتش مشتاق

صد حیف از آن نهال بستان شباب

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۸ - تاریخ فوت مریم

 

مریم خانم آن مه برج عصمت

چون رفت از این سراچه بر محنت

گفت ازپی تاریخ وفاتش مشتاق

صد حیف از آن گوهر گنج عصمت

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۲۹ - تاریخ فوت میرزا اسمعیل

 

زین غمکده از لطف خداوند جلیل

چون رفت بخلد میرزااسماعیل

گفت از پی تاریخ وفاتش مشتاق

مسکن بجنان شدش ز افعال جمیل

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۴۵ - تاریخ فوت سیداحمد

 

سیداحمد ز دور چرخ وارون

چو رفت برون ز غصه دینی دون

گفت از پی تاریخ وفاتش مشتاق

سیداحمد رفت ز دنیا بیرون

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۵۳ - تاریخ تولد عباس میرزا

 

از مقدم نور چشم ظل اللهی

روشن چو شد آفاق ز مه تا ماهی

تاریخ تولدش رقم زد مشتاق

آمد دری ز درج شاهنشاهی

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

سروا سمنا صنوبرا شمشادا

یکبار به پرسش من ناشادا

ورنه ز غمت رو به بیابان آرم

سرگشته چو باد هرچه بادابادا

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲

 

لطفی بکس ای رشک پری نیست ترا

جز رسم و ره ستمگری نیست ترا

ماهی و سر مهر نداری بکسی

خورشیدی و ذره‌پروری نیست ترا

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳

 

یاران که در آغوش و کنارند مرا

وز بیم فراق خسته دارند مرا

تا رفته بخاک اگر سپارند مرا

آن به که روند و واگذارند مرا

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴

 

هرگز نبود ز شومی اختر ما

از باده عیش نشئه‌ای در سر ما

خون جگر و داغ دلست آنچه بود

چون لاله ز صاف و درد در ساغر ما

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵

 

اکنون که بود نشاط دل حاصل ما

آراسته ز اسباب طرب محفل ما

داریم بکف ز خاک یاران ساغر

پیمانه کند تا که ز مشت گل ما

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶

 

ای رشته بندگیت در گردن ما

هم از تو بود رو بتو آوردن ما

ما را بگنه مگیر از لطف که هست

زامید عطای تو گنه کردن ما

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷

 

فریاد ز طبع جرم زاینده ما

وز نفس به بد راه نماینده ما

رفت آنچه ز عمر ما به بدکاری رفت

آه ار گذرد چو رفته آینده ما

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸

 

شاها شاها جهان پناها شاها

سلطان سپهر دستگاها شاها

روز و شب من سیه شد از غم رحمی

تابان مهرامنیر ماها شاها

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹

 

از جام رقیب تا شدی مست و خراب

گردیده از این مگر که زد غیر بر آب

بردیده من ز اشک چو ساغر می

لبریز دلم ز خون چو مینای شراب

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰

 

یابم گرت از یاری کوکب امشب

کارم شود از تو عین مطلب امشب

رفتی ز برم صبح چو دیروز امروز

بازآ بسرم شام چو دیشب امشب

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

 

کارم ز غمت همه خروش است امشب

نیشم در کام جای نوشست امشب

دوشم می وصل در قدح بود مرا

خون در قدح از حسرت دوشست امشب

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲

 

خاکم چو سپهر کینه‌جو خواهد ساخت

حق کار من از لطف نکو خواهد ساخت

مشت گل من بکار میخانه کند

گر جام نسازدش سبو خواهد ساخت

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳

 

عشق آمد و کاشانه جان و تن سوخت

از آتش او خانه مرد و زن سوخت

ابری برخواست ناگه و برقی جست

صدخانه بسیل رفت و صد خرمن سوخت

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴

 

دوشم که ز داغ دوریت جان میسوخت

جان در تنم از آتش هجران میسوخت

آن تاب و تبم بود که در دیر و حرم

بر من دل کافر و مسلمان میسوخت

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵

 

در باغ جهان که بس گل آشفت و بریخت

از شاخ گلی به بلبلی گفت و بریخت

بر گلبنی آشیانه مگذار کزو

هر لحظه هزار غنچه بشگفت و بریخت

مشتاق اصفهانی
 
 
۱
۲
۳
۱۲
sunny dark_mode